اول بايد اظهار تأسف کنم از اقدام بسيار عجيب مسئولين بلاگفا در پاک کردن کامل وبلاگ قبلي من بعد از انتقال به ورد پرس. واقعا برايشان متأسفم و به همه خوانندگان اين وبلاگ توصيه ميکنم که وبلاگشان را به وردپرس منتقل کنند. به هر حال با توجه به اين که خوشبختانه آرشيو کامل نوشتههايام را دارم به تدريج مجددا آنها را در اينجا منتشر خواهم کرد.
و اما بعد: آواز گنجشکها را بعد از دعوت ديدم. در مورد دعوت در يادداشت قبلي صحبت کردم. اول من تکليفام را روشن کنم که من از قديم هم از مجيد مجيدي اصلا خوشام نميآمد؛ به خصوص بعد از فيلم مزخرف بيد مجنون و گفتن آن مزخرفاتي که چند ماه پيش مثلا در جايگاه يک هنرمند متعهد مسلمان (!)درباره دکتر سروش عزيز ما گفت. اين که چرا اين فيلم را تماشا کردم بيشترش به خاطر جايزه بازيگري رضا ناجي بود و بعد هم بهبه و چهچههايي برخي از منتقدان مثل اين امير قادري (كه خدا هدايتاش کناد!) آواز گنجشکها مسلما از بيد مجنون فيلم بهتري است؛ هر چند … در ادامه در دو بخش نکات مورد نظرم در مورد اين فيلم را مينويسم:
1- آن چيزهايي که در آواز گنجشکها دوست دارم: زندگي ساده در يک فضاي آرام روستايي با آدمهايي محدود و روابط انساني نه چندان پيچيده؛ سرسبزي لوکيشن اصلي فيلم؛ تصويربرداري عالي تورج منصوري که بايد حتما روي پرده عريض سينما آن را ديد؛ داستاني از زندگي روزمره يک عده آدم ساده که شخصيتهاي باورپذير دارد؛ صفا و بامزگي بچههاي فيلم به خصوص دختر بزرگتر کريم (همان دختري که مشکل شنوايي دارد) با آن نقاشي عجيب و حرفهاياش در پايان فيلم! (آن صحنهاي که کريم توي اطاق نشسته و خانواده و همسايگان دارند سبزيهاي دسته شده را ميبرند توي وانت را خيلي دوست دارم.)
2- آن چيز اصلي که آواز گنجشکها را از چشم من انداخت!: نگاه مثلا دينمدارانه مجيد مجيدي که دين را اين طور تعريف ميکند که يک آدم مثلا خوب (واقعا؟) بر اثر وسوسه زخارف دنيوي (که البته چه فرقي ميکند زيبايي دختر دايي بيد مجنون باشد يا گنج اسباب و اثاث آواز گنجشکها) مرتکب گناه ميشود (که خوب مشخص است گناه مورد نظر مجيدي هم چيست) و بعد با تنبيه قادر متعال سر جاياش نشانده ميشود و توبه و خدايا العفو گفتني (البته احتمالا در دل و در خلوت با خدا) و آخرش هم دوباره زندگي گل و بلبل و اينها. اما واقعا آيا زندگي انسانها چنين روند سادهاي دارد؟ آيا مدلي که بر مبناي زندگي يک انسان ميشود ساخت تا اين حد متغيرها و پارمترهاي محدودي دارد؟ آيا خدا هم مثل آقاي مجيدي به بندگاناش مينگرد؟ اصلا آقاي مجيدي چگونه به خود اجازه ميدهد به جاي خدا بنشيند و حکم کلي در مورد خلقت صادر کند؟
من در اين يک ماهي که از اکران دعوت و آواز گنجشکها ميگذرد بيشتر از اين متعجبام که چرا فيلم ابراهيم حاتميکيا (که هر چند بهترين فيلماش نيست فيلمي است که حداقل دغدغه اجتماعي دارد و رئاليستي است) به صورت مداوم دارد توسط اين جماعت منتقد فيلم کوبيده ميشود و فيلم مجيدي با تمهاي آشناي نخنما شدهاش تا اين حد تقديس (و بعد هم نماينده ايران در اسکار که شايد إنشاءالله اين دفعه دل اعضاي آکادمي به رحم بيايد و بهخاطر نمايش درخشان فقر و فاقه در ايران نماينده شايستهمان جزو فيلمهاي برتر بشود!)
در اين مدت البته دو نفر برخلاف جريان کلي نقدهاي خوبي بر اين فيلم نوشتهاند: دو نقد امير پوريا (يکي در روزنامه اعتماد در مورد نابازيگري رضا ناجي و دومي نقد فيلم در شهروند امروز شماره 69) و ديگري نقد مهرزاد دانش در شماره آبان مجله فيلم که بعد از خواندن آنها حسابي دلم خنک شد!