خوب اين روزها که به سلامتي کلاسهاي فوق ما بعد از يک سال انتظار شروع شدهاند و سر کلاس ميرويم؛ جاي شما خالي. معمولا هر روز ماجراهاي خيلي بامزهاي اتفاق ميافتند که اين ماجراها را از اين پس هر از چند گاهي اينجا مينويسم. اما براي شروع:
ما يک همکلاسي داريم که خيلي فکر ميکند خارجي است (خوب شايد هم هست!) البته زباناش خوب است و سر کلاس زبان تخصصي عين بلبل انگليسي حرف ميزند. اين بنده خدا ظاهرا اينقدر خارجي است که همانطور که من سر کلاس زبان، حرفهاي استاد و بچهها را براي خودم به فارسي ترجمه ميکنم تا بفهمم (!)، ايشان هم صحبتهاي فارسي را به انگليسي ترجمه ميکند تا بفهمد! دو هفته پيش دکتر طبيبيان سر کلاس اقتصاد خرد داشتند راجع به اينکه تئوري چيست توضيح ميدادند. اولاش گفتند بچهها شما نظرتان راجع به اين موضوع چيست. دوست خارجيمان يک هو پريد وسط و گفت: “استاد ببخشيد؛ من دو مفهوم بلدم که در انگليسي به آنها ميگوئيم Theory و Hypothesis. من نميدانم فارسيشان چي ميشه!”
امروز سر کلاس روش تحقيق استاد راجع به بررسي ابعاد يک موضوع صحبت ميکردند که همين دوست خارجيمان دوباره براياش سؤال پيش آمد: “ببخشيد استاد منظورتان از بعد Aspects است؟” استاد هم که جا خورده بودند گفتند: “نه! Dimension است!”