امروز بالاخره بعد از چند هفته که به دلايلي نميشد، فيلم “هيچ” را به تماشا نشستم. من کار قبلي عبدالرضا کاهاني ـ يعني بيست ـ را نديدهام بنابراين نميتوانم “هيچ” را با آن مقايسه کنم. فعلا هم خيلي حوصله نقد نوشتن ندارم؛ پس براساس نگاه خود کاهاني، در اينجا “نگاه”هايي دارم به اين فيلم:
1- راستاش بيش از هر چيز نگاه عجيب کاهاني به مردان جامعه برايام جالب بود که به شکلي غريب با حرفهاي اين روزهاي خانم شادي صدر همسويي داشت! مرداني که يا بظيغيرت و بيعرضهاند (عادل ـ احمد مهرانفر) يا بيتفاوت نسبت به دنياي ديگران (نادر ـ مهدي هاشمي) يا در ظاهر غيرتي و مرد خانواده هستند و در خلوتشان دنبال فيلم “نرم” (!) و از آن بدتر همين که بوي پول به مشامشان رسيد سريعا دنبال تجديد فراش ميروند!
2- زنان فيلم هم جملگي زناني مظلوم و درد کشيده هستند که تحت ظلم و ستم بيپايان مردها قرار دارند. در اين ميان ليلا (نگار جواهريان) که دختري تقريبا امروزي و مستقل است وصله ناجوري است ميان زنان داستان!
3- نگاه به شدت اغراقآميز کاهاني به زندگي پايينترين سطوح جامعه را ـ بهويژه در سطح گفتار و رفتار ـ اصلا دوست نداشتم. به نظرم اغراق و نگاه کاريکاتوري هم بالاخره حدي دارد که از آن بالاتر، داستان را غيرقابل باور ميکند. و اين يکي از نقايص عمده داستان “هيچ” است.
4- شروع و ميانه داستان “هيچ” از آن داستانهاي کاروري است که آخرش آدم به خودش ميگويد: خوب که چي؟ اما از نظر من پايانبندي داستان هيچ اصلا خوب نيست. يکي از دلايلي اصلي که “به همين سادگي” ميرکريمي را دوست داشتم پايان باز داستاناش بود. اما کاهاني يک پايان به شدت تلخ و در عين حال باز را انتخاب کرده است؛ در حالي که من وقتي “نادر” شناسنامه و دفترچه بانک به دست از خانه خارج شد، فکر کردم داستان تمام شده است (و بهترين نقطه پايان هم همينجا بود.) اما يک اشکال ديگر در اين پايانبندي به ظاهر روشن وجود دارد: اگر پايان فيلم، باز نيست چرا تماشاگر فقط فرجام يکتا (باران کوثري) را در فيلم ميبيند؟ از آن بدتر اين سؤال است که چرا در خانوادهاي از قشر پايين و سنتي جامعه که در آن نشانههاي غيرتمندي به شدت مشاهده ميشود (تذکرات مکرر مادر خانه يعني عفت به دخترش ليلا در مورد حجاب را به ياد بياوريد)، وقتي اعضاي خانواده شب به خانه ميآيند و غيبت دخترشان را ميبينند، هيچ واکنشي نشان نميدهند؟ اصلا من نميفهمم براساس چه منطقي ليلا نامزدش را از خود ميراند و به راحتي هر چه تمامتر بدون توجه به تلاشهاي مادر و برادرهاياش، براي امرار معاش به تنفروشي روي ميآورد؟ از آن گذشته چه بر سر محترم (پانتهآ بهرام) که شوهر هوسراناش او را از خانه بيرون کرده ميآيد؟
براساس همين سؤالهاي بيپاسخ است که من واقعا منطق داستان “هيچ” را نفهميدم. شايد منظور کارگردان هماني بوده که جايي از فيلم عفت ميگويد: “هيچ” نداشتن خانواده عفت در اول فيلم با “هيچ” نداشتنشان در آخر فيلم از زمين تا آسمان متفاوت است! (نقل به مضمون)
5- چقدر تعداد صحنههايي که در حالت عادي در سينماي ايران شايد 10 درصدش هم قابل نمايش نيست در اين فيلم زياد بود. تأکيد چند باره بر خاموش کردن چراغها در شب توسط همسران چند خانواده مختلف فيلم (!)، تعبير فيلم “نرم” (که من نفهميدم چرا معادل آن واژه معروف گرفته شده است) و بازي کردن صابر ابر با موهاي نامزدش ليلا فقط چند نمونه بود! کاهاني هم مثل دهنمکي رانتي دارد؟
6- بازيهاي بازيگران واقعا عالي است؛ مخصوصا مهدي هاشمي، مهران هاشمي (بيک) و بهويژه پانتهآ بهرام (محترم) که واقعا استثنايي است (درآوردن لکنتزبان “محترم” واقعا فقط کار بازيگري چون خانم بهرام بود.) تصويربرداري کار ـ مخصوصا استفاده از کرين در لوکيشن بسيار کوچک فيلم ـ نيز بسيار عالي بود. موسيقي کارن همايونفر هم بسيار خوب بود.
7- خانهاي که لوکيشن فيلم بود واقعا دوستداشتني بود. حسرت چنين خانهاي را دارم …