“آيا من بايد به خودم دردسر صحبت کردن با او را بدهم؟” مايک که يک مدير بازاريابي است، با من دربارهي يکي از زيردستاناش به نام آن صحبت ميکرد؛ کسي که با کارهاي خود او را حسابي عصباني کرده بود. او به جلسهاي با يک مشتري دير رسيده بود. البته آن خيلي هم دير نرسيده بود (در واقع فقط 10 دقيقه تأخير داشت)، با اين حال اين تأخير کمي ناخوشايند بود.
چند روز بعد او بايد رأس ساعت 16 براي مايک اطلاعاتي را ايميل ميکرد و اين کار را تا ساعت 18 انجام نداده بود. من ميدانم که اين تأخير هم مشکل خاصي ايجاد نميکرد. مايک به من گفت در واقع او آن اطلاعات را تا فردا صبح لازم نداشت.
و بالاخره امروز صبح مايک يک ميل صوتي (voicemail) از آن دريافت کرد که قادر نيست جلسهي تلفني را که قرار بوده با يک همکار در دفتر ديگري داشته باشند، برگزار کند. تلفن کردن يک مسئلهي داخلي بود و خيلي به زمان حساس نبود. اما آن دليل موجهي براي مايک نياورد و به همين دليل مايک حسابي عصباني شد: “هيچ کدام از اين کارها يک مسئلهي اساسي نبودند و آن هم يک کارشناس بسيار خوب است. من از اين کارهاي او آزرده شدهام. آيا بايد به اون چيزي بگويم يا قضيه را ناديده بگيرم؟”
من قانوني براي روبرو شدن با چنين موقعيتهايي دارم؛ زمانهايي که مطمئن نيستم که ايجاد مسئله ارزشاش را دارد يا نه. من به يک قانون نياز دارم چرا که اغلب فهميدن اينکه چيزي بهاندازهي کافي موضوع مهمي است يا نه تا وقتي خيلي دير شده باشد، مشکل است و خوب آن وقت هم متأسفانه دير شده و کنترل همه چيز از دست من خارج شده است! به عبارت ديگر اگر قرار باشد من بار اولي که با مسئلهاي روبرو شدم خودم را با آن درگير کنم، از دست ميروم!
اولين باري که چيزي من را ناراحت کرد، تذکر ميدهم. بار دوم يادآوري ميکنم که بار اولي که يک مسئله پيش ميآيد يک اين يک اتفاق منفرد يا تصادف نيست که روي ميدهد، بلکه يک الگوي بالقوه است که به وجود ميآيد. بنابراين من به دقت شروع به مشاهدهي رخدادها ميکنم و پاسخ خودم را براساس مشاهداتم مطرح خواهم کرد. بار سوم؟ بار سوم من اغلب با آن فرد دربارهي کارش صحبت ميکنم. من اين روش را قانون سه بخشي مينامم.
اگر کسي در مورد رتبهي مشاورهي من مزاح کند ـ مثلا ممکن است چيزي شبيه اين را بگويد: “خوب با چنين رتبهاي خوبه که ارزش افزوده هم داري! (خندهي زيرزيرکي)” ـ من احتمالا با او به حرفاش ميخندم؛ ولي ناراحتيام را هم به او گوشزد ميکنم. بار دوم لبخند ميزنم؛ اما نميخندم. بار سوم به او ميگويم: “اين بار سوم است که شما رتبهي من را مسخره ميکنيد. من ميدانم که شما داريد مزاح ميکنيد؛ اما نگرانم که شما واقعا همين طوري فکر کنيد. در اين صورت من دوست دارم دربارهي اين موضوع با شما صحبت کنم.”
اگر بار اول به يک جلسه دير رسيديد، من ملاحظهي شما را ميکنم و به يک تذکر ساده اکتفا ميکنم. بار سوم؟ من اين مسئله را عليه شما علم خواهم کرد.
بار اولي که شما در کار گروهي ضعف نشان دهيد، من به شما تذکر ميدهم. بار سوم؟ بايد به من ثابت کنيد که به گروه تعهد داريد.
من اغلب چيزي شبيه اين ميگويم: “من سه بار به شما اخطار دادم و اکنون مجبورم در اين مورد با شما صحبت کنم.” به اين ترتيب هر دوي ما ميفهميم قرار است در مورد يک روند صحبت کنيم.
ميشود دربارهي اين موضوعات همان بار اول هم صحبت کرد؟ مطمئنا. مجبور نيستيد صبر کنيد. اما هر کسي ممکن است يکي دو بار لغزش داشته باشد. فقط نگذاريد که حرف نزدن شما باعث شود آن اتفاق براي بار سوم رخ دهد. قانون سه بخشي يک قانون سرانگشتي است؛ چرا که به شما اجازه ميدهد با اطمينان نسبت به اين که اين مسئله يک دغدغهي ذهني شما نيست و واقعيت دارد، دست به عمل بزنيد. و در چنين موقعيتهايي اعتماد به نفس داشتن براي سخن گفتن از موضع قدرت ضروري است.
مايک بعد از اينکه قانون سه بخشيام را براياش تعريف کردم گفت: “خوب؛ پس به نظرت با آن دربارهي اين مسئله صحبت کنم؟”
جواب دادم: “من نميتوانم کمک کنم؛ فقط يادآوري ميکنم که اين سؤال را سه بار از من پرسيدي! خودت چه فکري ميکني؟”
منبع (نويسنده: پيتر برگمان)
2 پاسخ به “يک قانون سه بخشي براي رويارويي با ديگران”
متشکرم.
kheili alie