صفحهي مديران روزنامهي دنياي اقتصاد در اين وانفساي نبود يک رسانهي تأثيرگذار و همهگير در زمينهي علم مديريت واقعا جالب است و من همينجا به دستاندرکاران اين صفحه خسته نباشيد ميگويم. از جمله مطالب جذاب اين صفحه زندگينامهي ميلياردهاي امروزي دنيا است که براي من بسيار جذاب است و از زندگي اين آدمهاي بزرگ چيزهاي زيادي ياد گرفتهام.
هفتهي پيش داشتم اين مطلب را از همين سري زندگينامهها ميخواندم که زندگينامهي يک ميليارد ژاپني به نام ماسايوشي سان است. اين مطلب ايدهي بسيار جالب و عجيبي را در دل خود داشت: سان در حين تحصيل در دانشگاه کاليفرنيا تصمیم گرفت هر روز حداقل یک ایده کارآفرینانه خلق کند!!! ادامهي مطلب را که بخوانيد متوجه ميشويد که آقاي سان با مجبور کردن خودش به اين کار بسيار سخت، به کجا رسيد.
بعد از خواندن اين مطلب به ياد يک نکته در مورد خودم افتادم. راستاش به نظرم ميآيد که اغلب عقبماندگيهاي ما بدون تعارف به دليل تنبلي است و درمان تنبلي هم چيزي نيست جز اجبار. مثلا من مدتي در مورد وبلاگ نوشتن تنبل شده بودم و براي حل اين مشکل، تصميم گرفتم هر روز حتما يک پست بنويسم؛ گيرم که آن پست از نظر کيفي خيلي هم مطلب سطح بالايي نباشد. اين مهم بود که خودم را به نوشتن مجبور کنم؛ چون ميدانستم اين طوري به صورت غيرمستقيم يک چيز ديگر هم برايام اجباري ميشود. هر پست وبلاگ من (حتي مثلا گزارهها که نقل قول هستند) از يک ايدهي مرکزي شروع ميشود و گسترش مييابد.اين همان چيزي است که مهمتر از نوشتن مستقيم در وبلاگ است: فکر کردن و ايدهسازي.
فکر کنم نزديک 7 سالي باشد که هميشه يک دفترچهي کوچک يادداشت همراهام هست و ايدههايي که به ذهنم ميرسد را در آن يادداشت ميکنم تا يادم نرود و بعدا سر فرصت به آنها بپردازم. اين دفتر واقعا همه جا همراه من است: خانه، محل کار، دانشگاه، مسافرت، مهماني و خلاصه همهجا و داشتن آن هم دلگرمي است و هم سرگرمي!
شايد جالب باشد که بگويم ايدهي داشتن چنين دفتري را از از کتاب جزيرهي سرگرداني خانم سيمين دانشور گرفتم؛ جايي که سليم نامزد رسمي هستي (و نه عشق واقعياش مراد) چنين دفتري دارد و به صورت کاملا اتفاقي (!) دفترش را پيش هستي جا ميگذارد و ادامهي ماجرا که به بحث ما مربوط نيست.
من هم مثل سليم خودم را در نوشتن ايدههاي خودم و حتي ديگران (!) محدود نميکنم؛ در دفتر من ميتوانيد انواع و اقسام مطالب را از مديريت و آيتي گرفته تا شعر و داستانک و نقل قول و … پيدا کنيد! نکتهي مهمتر اينکه هيچ وقت به خودم نميگويم اين ايده بد است و به درد نميخورد؛ هر چيزي را که به ذهنم ميرسد ثبت ميکنم (اگر چه ممکن است خيلي از ايدهها از دفترچه بيرون نيايند؛ اما بالاخره براساس قانون پارتو 20 درصدشان ايدههاي درست و حسابي خواهند بود و همين براي من کافي است.)
اين دفترها (که به تازگي جلد پنجمشان را شروع کردهام) اصليترين منبع نوشتههاي من در اين وبلاگ هستند. اين دفترها کاربرد ديگري هم دارند: هر از چند گاهي ورقشان ميزنم و سير انديشه و دغدغههاي خودم را مرور ميکنم. خيلي وقتها اشتباهات زندگي يا شيوهي تفکرم را در اين دفترها پيدا ميکنم و تغييراتي که در اين سالها در منِ وجوديام ايجاد شده برايام آشکار ميشود. خلاصه داشتن اين دفترها و خواندنشان براي من لذتي بيپايان دارد! (اسمايلي نارسيسيسم!)
وقتي زندگينامهي آقاي سان را خواندم به اين فکر افتادم که يک قدم جلو بگذارم: از امروز خودم را مجبور ميکنم که هر روز حتما يک ايدهي جديد توليد کنم و در دفترم بنويسم؛ خدا را چه ديدي شايد يکياش گرفت و من هم ميلياردر شدم!
پ.ن. مدتها است که دارم دنبال يک رسانه ميگردم که بشود در آن ايدههايي در مورد مديريت و آيتي را نوشت و در مورد آنها بحث کرد. فرندفيد و توئيتر را امتحان کردم؛ ولي خيلي آن شکلي که من ميخواستم نبودند. هدف اصلي اين پست فقط اشاره به کار جالب آقاي سان نبود؛ ميخواستم بگويم که از اين پس هر از چند گاهي پستهايي در اينجا خواهيم داشت که فقط شامل يک ايده است و همينجا از همهي خوانندگان اين وبلاگ دعوت ميکنم که در مورد اين ايدهها اظهارنظر کنند.
6 پاسخ به “خلاقيت زورکي!”
لطف داريد. خوشحالام که براي شما مفيد بوده. 🙂
بنده قبلا این کار رو می کردم و یک دفترچه داشتم که همه چیز را و ایده های لحظه ای ام را در اون یادداشت می کردم. مدتی بود که فراموش کرده بودم و این کار رو ترک کرده بودم. اما با این پست شما دوباره اون انرژی در من زنده شد و حتما دوباره این کار را شروع خواهم کرد.
کلا ایده های خیلی خوبی از وبلاگ شما می گیرم. خیلی ممنون که به کار نوشتن ادامه میدین. وبلاگ بسیار خوبی دارین . تشکر می کنم
درست ميفرماييد؛ اما يک مشکل اساسيتر وجود داره که سازمانهاي ايراني خيلي ايده ـ محور نيستند و داشتن ايدهي جديد و خلاقيت امتيازي براي فرد محسوب نميشود. بنابراين بهتره که خودمان دنبال ايدهسازي براي کار برويم. البته اصولا همه جاي دنيا تعداد سازمانهاي نوآور کمه و اصلا فلسفهي وجودي استارت آپها در دنياي امروزي اينه که آدمها ايدههاشون را به بيزينس براي خودشان تبديل کنند.
البته اينکه من ايدهپردازي را در سطح فردي مطرح کردم يک علت ديگر هم داشت و آن اينکه اصولا به نظر من، آدم بايد هميشه در زندگي شخصي و خارج از کار هم براي زندگي مدام ايدهسازي بکند.
به نظر من اين فشار بايد از محيط به فرد(در مقياس كلانتر سازمانها) منتقل شود. يعني محيطي كه فرد(سازمان) را وادار مي كند جهت بقا يا پيشي گرفتن مجبور باشد فسفر سوزانده و خلاقيت به خرج دهد. مثال واضحش همين بازارهاي انحصاري مملكت خودمان است.
آره امير جان. براي من هم کاربردش همينه. خيلي چيز خوبيه داشتن اين دفترها.
این ماجرای دفتر کلا جواب میده. من همیشه یک دفتر همراهم هست حتی فکر کردنهای روزانهام را هم تو همین دفترا خط خطی میکنم. خیلی جواب میده.