رسيديم به آخر خط مجموعه پستهاي بررسی ماجرای دورهی MBA من! حالا که يک دورهي دو و نيم سالهي خوب و جذاب به پايان رسيده، بد نيست که ببينم در اين دورهي MBA، چه چيزهايي را بهدست آوردم. مختصر و مفيد اينها را:
- شبکهسازي: همه جاي دنيا، مهمترين کاربرد خواندن MBA براي آدمها شبکهسازي است. قبلتر در مورد شبکهسازي اينجا نوشتهام؛ بنابراين توضيح اضافي نميدهم. فقط بگويم که در اين مورد خاص منظور از شبکهسازي، برقراري ارتباط حرفهاي و دوستانه با همکلاسيها است (حالا براي بعضيها اين شبکهسازي شامل اساتيد هم شد البته!) اين شبکهسازي بعدها در سه حوزه حتما برايام مفيد خواهند بود: دسترسي به فرصتهاي بيزينس، دسترسي به برخي اطلاعات که از راههاي معمول نميشود بهشان راحت دست يافت و انجام پروژههاي مشترک.
- آشنايي با تقريبا تمام شاخههاي اصلي علم مديريت: استراتژي، بازاريابي، سازماندهي، رهبري، فاينانس، رفتار سازماني، تئوري تصميم، مديريت تکنولوژي، مديريت ريسک و … بعد يک دانشجوي مديريت بايد چقدر شانس داشته باشد که در اين درسها پاي بهترين اساتيد کشور بنشيند؟ حالا بهنسبت سه سال پيش اين فرق را دارم که ميدانم هر کدام از شاخههاي علم مديريت چي هستند و به چه دردي ميخورند. و اين “دانستن” باعث شده تا بفهمم که براي آينده بايد روي کدام حوزهها سرمايهگذاري علمي بيشتري بکنم، کدام شاخههاي علم مديريت بهدرد منِ مشاور ميخورند و کدام بخشها را بايد براساس علاقهي شخصيام دنبال کنم.
- ايجاد چارچوب ذهني درست نسبت به ياد گرفتن: من در اين دوره ياد گرفتم که چطور بايد در مواجهه با حجم بالاي اطلاعات، بفهمم چه چيزهايي بهدردم ميخورند و بعد همانها را ياد بگيرم! (البته شايد به همين دليل نمرههاي چندان خوبي نسبت به بعضي از همکلاسيهايام نگرفته باشم!)
- ايجاد انگيزه براي راهاندازي گزارهها! قبلتر هم من به نوشتن از مديريت و کاربردهاياش در عمل علاقهمند بودم؛ اما خوب عملا يکي از انگيزههاي اصلي وبلاگنويسي جدي در اين حوزه از MBA خواندن حاصل شد!
- ياد گرفتن ايده گرفتن و ايدهپردازي: توضيح اين يکي يک مقدار سخت است؛ اما اين روزها بهوضوح در کارم و وبلاگنويسيام ميبينم که چقدر نکتهسنجتر از چند سال قبل شدهام و چقدر ميتوانم يک ايده را پرورش بدهم. شايد علتاش دو چيز باشد: خواندن دروس گوناگون و ايدههاي متفاوت آنها نسبت به موضوعات واحد و ايدهها و کامنتهاي اساتيد و ايدهها و سؤالات همکلاسيهاي عزيزم در مورد دروس مختلف.
- فهميدن شکاف ميان تئوري و عمل و ارتباط ميان آنها: شايد شانس بزرگ من، داشتن امکان امتحان کردن آوختههايام در عمل بوده. مثلا استراتژي را که خوانده بودم بعدا در دو پروژه عملا تجربه کردم يا آموختههاي سازماندهي را در طراحي ساختار سازماني يک شرکت بهکار گرفتم. در همهي اين تجربهها، متوجه شدم که دنياي تئوري با دنياي عمل چقدر متفاوتاند. و مهمتر اينکه: شما اگر بنيانهاي فلسفي و اصول پايهي علمي يک حوزه را خوب بلد باشيد، بهتر و آسانتر ميتوانيد براي حل مسائل دنياي واقعي ايدهپردازي بکنيد و ابزار توليد کنيد. اين مهمترين نتيجهي من از MBA خواندن بود.
لازم است در اينجا از تمامي اساتيد گرامي و همکلاسيهاي عزيزم براي همراهيشان و چيزهايي که ازشان ياد گرفتم تشکر کنم. بهاميد روزهاي بهتر براي همهي اين عزيزان.
اميدوارم که اين مجموعهي شش قسمتي براي علاقهمندان به آشنايي با MBA مفيد بوده باشد. با اين حال اگر باز هم در اين زمينه سؤالي داشتيد، ميتوانيد از طريق صفحهي تماس با من سؤالاتتان را مطرح کنيد.
12 پاسخ به “وقایعنگاری یک دورهی MBA ـ بخش ششم و پاياني”
با عرض سلام و خسته نباشید
من لیسانس کامپیوتر دارم و 2 سالی هست شرکتی در زمینه نرم افزار راه اندازی کرده ایم.من در این شرکت به عنوان مدیر عامل مشغول فعالیت هستم و بر حسب نیازی که در کارم الان احساس می کنم و با اشنایی که با MBA پیدا کردم به نظرم جهت براورده شدن این نیاز ها رشته MBA رشته ای باشه که بتونم در اون موفق باشم.می خواستم نظر جنابعالی را در این مورد جویا شوم؟
با تشکر و قدردانی
ممنون. شما هم. 🙂
بخش آخر نوشتههاتون و نتيجه گيري كه كردين بسيار جالب بود.
موفق باشي
متشکرم. حتما. بهزودي. 🙂
خیلی ارزشمند بود این سری از مطالبتون
اگه امکان بود در مورد وضعیت کار تو این ر شته هم مطالبی رو بنویسید
سربلند باشید
سلام رفیق. من یک مدیر کوچک در حوزه انرژی بودم که زیاد ضرر کردم و بی خیال شدم. اما حالا تصمیم دارم با مطاله در MBA در یک دانشگاه امریکایی خوب موضوع رو از سر بگیرم. اما دقیقا نمی دانم بایستی چه گرایشی را بین مدیریت استراتژیک ، بیزینس و اجرایی بگذرانم. اگر اطلاعاتی در مورد انواع گرایش ها دارید لطف بزرگی به من میکند اگر مار نیز در جریان بگذارید چراکه هزینه تحصیل در امریکا چیزی بالغ بر 200 هزار دلار است و من نمی توانیم ریسک بزرگی دراین خصوص کنم.
لطف داري رامين جان 🙂
از اینکه تجربیاتتون رو با ما به اشتراک گذاشتید از شما ممنونم.
و در ضمن از این جمله شما “اگر بنیانهای فلسفی و اصول پایهی علمی یک حوزه را خوب بلد باشید، بهتر و آسانتر میتوانید برای حل مسائل دنیای واقعی ایدهپردازی بکنید و ابزار تولید کنید.” خیلی لذت بردم.
@زینب جم خانم جم؛ لطف داريد. منتها من فکر ميکنم فقط ايني که شما گفتيد نيست. کاش همهي ما ميدونستيم که چي ميدونيم!
@هادی
خواهش ميکنم هادي جان. موفق باشيد.
اگه همه ام بی ای خونده ها میتونستن مثل شما یه گزاره ها بزنن چه وب خوبی داشتیم. حیف که تعداد کمی میدونن که واقعا چطور باید از دانسته هاشون استفاده کنن
متشکر از تجربیات و دانش ارزنده و آموزندهتون که با ما تسهیم کردید