خانم مريم شريفي از خوانندگان خوب گزارهها و از دانشجويان MBA دانشگاه اميركبير از من خواستهاند در اين مورد بنويسم كه چطور در رشته MBA تحصيل كنيم تا بيشترين بهرهبرداري را از دوران تحصيلمان ببريم. سؤال جالبي است! در اين پست قصد دارم به اين سؤال پاسخ بدهم.
قبلا هم نوشتهام كه تفاوت MBA با ديگر كارشناسي ارشدهاي مديريت در اين است كه در MBA هدف ياد گرفتن تئوري براي عمل است و بس. در MBA قرار نيست علم توليد شود يا مرزهاي دانش جابهجا شود. در MBA ما علم را ياد ميگيريم تا: “مشكلاتي را كه همين الان در عمل با آنها مواجهيم حل بكنيم”، “براي اينكه بتوانيم همين امروز بهتر كار كنيم و براي بهبود كارهايمان در آينده برنامهريزي كنيم” و گزارههايي شبيه اينها. بنابراين در MBA پر كردن شكاف نظر تا عمل كليديترين دغدغهي آموزشي است كه كار آساني هم نيست. چطور بايد علم را طوري آموخت كه در عمل قابل كاربرد باشد؟ يا بهعبارت بهتر چطور بايد “مهارت بهكار گرفتن علم در عمل” را كسب كرد؟ اين سؤالي است كه هنوز براياش پاسخ كامل و دقيقي وجود ندارد.
در كشورهاي پيشرفته برنامههاي دانشگاهها سعي كردهاند با روشهاي مختلفي اين مهارت را در دانشجويان ايجاد كنند. مثلا روش آموزشي مبتني بر كيس مدرسهي مديريت هاروارد، يك نمونه از اين برنامهها است. يا مثلا اين مطلب را بخوانيد كه در آن يك دانشجوي مدرسهي مديريت اسلوآن MIT، توضيح داده كه چه برنامههاي جذابي براي كسب تجربه داشته است. عموما دانشجويان MBA در اين كشورها بايد حتما چند واحد كارآموزي (Internship) را بگذرانند. براي همين خيلي از شركتها بهويژه شركتهاي مشاورهاي بزرگ جهاني فرصتهايي را براي اين دانشجويان فراهم ميكنند؛ فرصتهايي كه البته در واقع بخشي از استراتژي شركتها براي جذب استعدادهاي برتر هستند. با اين وجود در بحرانهاي مالي دههي اخير (بهويژه بحران مالي سال 2008) انگشت اتهام به سوي مدارس مديريت نشانه رفت: آنها متهم شدند كه آموزشهاي غيركاربردي به مديران آينده ارائه ميكنند و از آن بدتر، به آنها اخلاقِ تصميمگيري را نميآموزند! (اينجا و اينجا در اين مورد قبلا نوشتهام.) بنابراين آن سؤال كليدي كه چطور MBA را تدريس كنيم، موضوع روز دنيا است.
در ايران اما خوشبختانه هيچ كدام از روشهاي آموزشي و كسب تجربهاي كه در بالا نوشتم وجود ندارد و اصولا دغدغهاي هم وجود ندارد كه درس و تئوري بهدرد عمل هم بخورد! در بهترين حالت فرق يك دورهي MBA با ديگر دورههاي كارشناسي ارشد مديريت، در بهترين حالت نداشتن پاياننامه است (كه البته خوشبختانه با ظهور و توسعهي بيزينسي به نام فروش كالاي مدرك MBA در ايران در دورههاي غيردانشگاهي، ديگر ميشود خوشحال بود كه آموزش MBA كيفيت بدتري هم يافته است!) بنابراين سؤال كليدي در ايران اين است كه: من، خودِ من كه دانشجوي MBA هستم چطور بايد تحصيل كنم تا بيشترين بهره را از درس خواندنم ببرم!؟” اينجا ميخواهم پاسخي را بنويسم كه خودم در زمان تحصيل در دورهي MBA بهتدريج به آن رسيدم.
خوب حاضريد؟ طبق تجربهي من 5 فرمان تحصيل در رشتهي MBA اينها هستند:
فرمان اول: خوب كيس بخوانيد و كيسهاي خوب بخوانيد! كيس بهصورت خلاصه شامل سه موضوع است: توصيف و شرح مسئله، تحليل مسئله و راهحل مسئله. در كيسها ما ياد ميگيريم چطور مسئلهها را كشف كنيم، چطور عوامل اصلي پديدآورندهي مسئله را بفهميم و چگونه مسئله را حل كنيم. بنابراين كيس خواندن از درس خواندن براي دانشجويان MBA واجبتر است!
متأسفانه و متأسفانه يكي از مهمترين معضلات پيش روي يك دانشجوي MBA در ايران عدم دسترسي به كيسهاي مناسب است. از كيسهاي ايراني كه كاملا ميگذرم كه در اغلب آنها حتا سادهترين اصول نگارش كيس رعايت نشده و بسياري از آنها در حقيقت نمايانگر اين هستند كه چطور ميشود براي يك راهحل آماده، مسئله پيدا كرد و بعد راهحل را به كارفرما فروخت! اما در مورد كيسهاي خارجي: بهترين كيسها بلاترديد كيسهاي هاروارد هستند. در مرحلهي بعد كيسها تكستبوكهاي درسيتان را جدي بگيريد كه بسياري از آنها مسائل دنياي واقعي هستند. حتا اگر تكستبوكتان قديمي است (مثلا مال دههي 70 ميلادي!)؛ باز هم مطالعهي كيسها چون به شما روش كشف و تحليل و حل مسئله را ميآموزند، مفيدند. ضمن اينكه ميتوانيد از سايتهايي مثل Library.nu تكستبوكهاي جديد را بيابيد و دانلود كنيد يا در سايتهاي اختصاصي تكستبوكها (مثل پيرسون) پاورپوينتها و كيسهاي تكستبوكهاي روز دنيا را مجاني دانلود كنيد و استفاده كنيد!
فرمان دوم: خوب ببينيد! هميشه كه لازم نيست ديگران براي ما كيس بنويسند. خيلي از ما در زندگي روزمرهمان و در دنياي اطرافمان با ايدههاي بسياري مواجه ميشويم كه اگر دقت كنيم جان ميدهند براي نوشتن يك كيس مديريتي! مثلا آيا بهنظرتان گوگل فقط براي درآوردن لج اپل بهسراغ خريد موتورولا رفت؟ يا مثلا چرا شركتهاي شيرينعسل و زمزم فروشگاههاي زنجيرهاي راه انداختند؟ اينها هر دو نمونههايي هستند از استراتژي يكپارچگي عمودي! از اين موضوعات جذاب براي كشف كردن زيادند؛ بهشرط اينكه ياد بگيريم و بخواهيم كه خودمان كيسها را كشف و حل كنيم!
فرمان سوم: شبكهسازي كنيد! خيلي ساده “شبکهسازی” یعنی استفاده از آدمهایی که میشناسید برای پیشرفت در زندگي و مسیر شغلیتان.در اين مورد قبلا دو مطلب مفصل نوشتهام: اينجا و اينجا. بنابراين اينجا توضيح بيشتري نميدهم جز اينكه شبكهسازي را با استادها و از آن مهمتر همكلاسيها جدي بگيريد! (نتيجهي مثبتش را ديدم كه ميگم!)
فرمان چهارم: اين درسي كه من ميخوانم اصلا بهدرد هم ميخورد؟ بارها و بارها گفتهام كه براي MBA خواندن بهتر است يا تجربهي كاري از قبل داشته باشيد يا همزمان شاغل باشيد. خيليها ميگويند چرا؟ ما نداشتيم و MBA را با معدل 20 تمام كرديم. اما ماجرا براي خيلي از اين دوستان شايد شبيه آن همكلاسي من باشد كه بعد از تمام شدن درسش با معدل 19، با ناراحتي ميگفت دو سال پول و وقتم را هدر دادم …
خوب چرا واقعا داشتن تجربهي كار مهم است؟ علتش اين است كه خيلي از ما در انجام شغلمان و زندگي كاريمان با مسائل و مشكلاتي مواجه ميشويم كه در علم مديريت پاسخهاي واضحي دارند؛ ولي ما نميدانيم! جالبتر اينكه خيلي وقتها ما بهصورت تجربي به درست بودن برخي چيزها و غلط بودن برخي چيزها ميرسيم كه واقعا هم همينطور است! بنابراين وقتي كه تجربهي كار داشته باشيم، موقع خواندن دروس MBA (كه خيليهايشان از مثل استراتژي و مديريت منابع انساني و رفتار سازماني و فاينانس در هر شغلي داشته باشيد براي شما ملموس هستند) متوجه ميشويم كه الان اين تئوري يا آن ابزار بهدرد كجا ميخورد. براي همين است كه در كشورهاي پيشرفته، كنكور ورودي دورههاي MBA اينطور برگزار ميشود كه اول رزومه و دلايل شما براي MBA خواندن را بررسي ميكنند و بعد تازه اگر از اين “گردباد هول” به سلامت گذشتيد تازه بايد جلوي يك كميتهي پذيرش ترسناك بنشينيد و بازجويي شويد و آخرش هم احتمالا بايد آدمي در حد لوئي گشنر مديرعامل نابغه و سابق IBM باشيد تا قبول شويد! (خداوكيلي ما هم همينطوري در دورهي MBA اميركبير قبول شديم!)
اما اينجا ايران است و هيچ روش عادلانهاي نيست كه جايگزين كنكور كتبي بشود. بنابراين اگر تجربهي كاري هم نداريد، بعد از قبولي در كنكور كتبي MBA اصلا لازم نيست نگران باشيد. بهجايش وقتي درستان شروع شد سعي كنيد براي تئوريها و ابزارها در زندگي واقعيتان مابهازا پيدا كنيد. اين كار در مورد بعضي درسها آسان است (مثل اقتصاد كلان كه هر روز شنيدن اصطلاحاتش مثل نرخ تورم و بيكاري و … حسابي روانمان را نوازش ميكند يا رفتار سازماني كه به ما ميآموزد چطور بايد رئيسم را كه همهاش با من دعوا ميكند، مديريت كنم!) و براي بعضي از درسها نه (مثلا استراتژي تكنولوژي.) البته حتا در مورد درسهاي گروه دوم هم اگر “كمي” فكر كنيد ميتوانيد مثال پيدا كنيد. فقط مشكل اينجاست كه معناي “كم” در اين جمله كاملا نسبي است!
فرمان پنجم: بهروز بودن فراموش نشود! حالا احتمالا ديگر مثل من هم خوب نيست كه موقع خواندن رمان هم در حال فكر كردن به نمودهاي تئوريهاي مديريت در آن داستان هستم! ولي خوب است كه تا ميتوانيد كتاب و مجله و مقالهي مديريتي باكيفيت بخوانيد. من هميشه به دوستانم توصيه ميكنم كه خواندن مقالات وبلاگهاي مدرسهي مديريت هاروارد و كتابهاي انتشارات فرا، مجلهي گزيدهي مديريت، انتشارات سازمان مديريت صنعتي و مجلهي تدبير را جدي بگيرند. اگر خيلي هم حوصلهي كتاب خواندن نداريد، باز هم لطفا سعي كنيد حداقل تا سي سال آينده حتما يك بار ۱۰ کتاب کلاسیک رشتهی مدیریت را كه قبلا نوشتهام بخوانيد.
فكر ميكنم اين 5 فرمان البته با تفسيري ديگر بهدرد دانشجويان ديگر رشتهها هم ميخورند. شما چه پيشنهادي داريد؟ چه تجربهاي داشتيد؟ برايم بنويسيد.
12 پاسخ به “5 فرمان تحصيل در رشتهي MBA”
سلام. تبریک میگم به شما. امیدوارم در MBA خواندنتان موفق باشید. بله؛ اساسا یک دانشجوی MBA باید حتمن با دنیای واقعی کسب و کار در ارتباط باشد. بنابراین به شما پیشنهاد میکنم که حتمن چه بهصورت تماموقت یا پارهوقت شاغل باشید.
سلام.من امسال MBA شریف قبول شدم و 3 سال به عنوان برنامه ریز، هماهنگ کننده و دستیار پروژه کار کردم ممکنه ضمن تحصیل کار تمام وقت یا پاره وقت داشته باشم؟
سلام. در عمل تفاوت چنداني ندارند؛ فقط در ايران اجرايي شناخته شدهتر است.
با سلام بازار کار mba بهتره یا اجرایی ؟
سلام. راستش نمیدونم چه کمکی لازم دارید؛ دقیقتر بفرمایید تا بشود بهتر کمکتون کرد.
با سلام خدمدت دوستان
اینجوری که به نظر میاد من خیلی دیر دارم این مطالب مربوط به رشته MBA رو میخونم.راستش تازه تصمیم گرفتم که برای ارشد توی این رشته تحصیل کنم اما هنوز در حال جمع آوری یه سری اطلاعات در این زمینه هستم.ممنون میشم اگه بتونین در این زمینه بهم مشاوره بدین.من مهندس الکترونیک هستم
متشکرم
همین هفته یک پست در این زمینه خواهم داشت.
من رشته تحصیلیم مهندسی هست. اما بنا به شرایط مایلم مطالعه کتاب کاربردی در زمینه MBA داشته باشم. با توجه به وقت مسلما نظرم به کسب تخصص این رشته نیست اما خوبه که با یه مطالعه به دیدگاه بهتری پیدا کنم. فکر میکنم مطالعه کیس بهترین بازدهی رو داشته باشه (که اگه اینطور باشه؟ ) میشه منبع PDF هاروارد و یا منبع مناسب دیگه رو معرفی کنین ؟ لینک
خواهش ميكنم. 🙂
ممنون ابراهيم جان. هميشه كامنتهات نوشتههاي منو كامل ميكنه. 🙂
یک راه حل خوب برای باقی نماندن در دنیای زجرآور تئوری این است که در هر درس یک پروژه کوچک تعریف و انجام شود. شاید این توصیه را باید به استادان کرد ولی به نظرم حتی اگر استاد هم پیشنهاد نداد دانشجو که خودش می تواند پیشنهاد بدهد. تازه اصلا نیازی به توصیه استاد ندارید. اگر آشنایی در شرکتی بزرگ یا کوچک دارید می توانید از او کمک بگیرید. اگر ندارید از دفتر ارتباط با صنعت دانشگاه یک نامه معرفی به یک شرکت که حاضر است شما را راه بدهد بگیرید و به جای حفظ کردن یک کتاب 700 صفحه ای در زمینه مثلاً مدیریت منابع انسانی بروید ببینید آنجا چه می کنند تا دستتان بیاید که اجرا کردن آن تئوری ها در عمل چه دشواری هایی دارد. یا مثلا در زمینه مدیریت مالی از سایت بورس صورتهای مالی چند سال یک شرکت را دانلود کنید و بنشینید به تحلیل! برای استراتژی یک صنعت را انتخاب کنید و از بین آنها یک شرکت را. مدل پورتر را بگذارید جلویتان و هرچه می توانید از اینترنت درباره آن شرکت و رقبایش اطلاعات جمع کنید. سعی کنید استراتژی گذشته آن شرکت که آن را به وضعیت امروز رسانده تحلیل کنید و برای آینده اش استراتژی پیشنهاد کنید. اصل حرف من این است: حتی یک پروژه دانشجویی که سرجمع برایش 10 ساعت وقت می گذارید باارزش تر از نمره خوب از همان درس است. برای تک تک درس های اصلی تان اینکار را بکنید. برای کسی که سابقه کار ندارد پروژه دانشجویی سابقه کار محسوب می شود و بسیار باارزش است. بهترین حالتش همانطور که علی گفته همزمان شاغل بودن است. من معتقدم اگر فرد نیاز مالی فوری ندارد لزومی ندارد برای چنین شغلی پول گرفت. همین که اجازه کارآموزی به شما بدهند کافی است. من اگر برگردم به دوره دانشجویی (فرض محال) حتماً اینکار را می کردم: به شرکتهای مورد علاقه (یا هر شرکتی که مرا راه می دادند و من آنجا امکان کارآموزی یک کار تخصصی رشته ام را داشتم) سر می زدم و پیشنهاد می کردم یک دوره 3 ماهه یا 6 ماهه مجانی برایشان کار کنم. اینها را می گویم چون می دانم پیدا کردن شغل برای یک تازه فارغ التحصیل خیلی سخت است و باید کفش آهنی به پا کرد. پیشنهاد من این است که بهتر است زودتر بپوشید! من این ها را برای MBA ها نمی گویم چون خودم نیستم. برای همه دانشجوها گفتم. ممنون از علی برای فرامینش و پوزش بابت پرچانگی.
بسیار عالی بود. لینک های بسیار مفیدی هم در مطلبتون بود که استفاده کردم.