“سازمان تنظيم مقررات و ارتباطات راديويي در نظر دارد مطالعه و بررسي بازار و تدوين استراتژي و طرح كلان براي ارائه خدمات باندپهن در كشور (RFP) را با شرايط و مشخصات مندرج در اسناد از طريق مناقصه عمومي و انعقاد قرارداد به اشخاص حقوقي واجد شرايط واگذار نمايد.” (آگهي رگولاتوري؛ اينجا)
“باندپهن اصطلاحي است كه معمولا معادل ارتباطات پرسرعت روي بستر اينترنت در نظر گرفته ميشود. اين اصطلاح بهمعناي فناوري خاصي نيست. در واقع باندپهن ميتواند توسط فناوريهاي متفاوتي مانند: DSL، LTE و شبكههاي نسل جديد (NGN) ارائه شود. (ويكيپديا)” و امروزه بهدليل اهميت بسيار بالاي ارتباطات و اقتصاد شبكهاي براي رشد و توسعهي اقتصادي و با توجه به اينكه فراهم آوردن بستر و زيرساخت مورد نياز براي ارتباطات باندپهن نيازمند حجم عظيمي سرمايهگذاري است كه بهويژه در كشورهاي در حال توسعه فقط از توان دولت برميآيد، دولتهاي بسياري از كشورهاي دنيا اقدام به تدوين استراتژي ملي باندپهن كردهاند كه نمونههايي از آنها اينجا روي ويكيپديا قابل مشاهده است. در اين سند معمولا چگونگي توسعهي زيرساختهاي شبكه، اهداف و حوزههاي كاربرد ارتباطات باندپهن (مثلا سلامت الكترونيك، اقتصاد الكترونيك، آموزش الكترونيك و …)، وظايف دولت براي توسعهي اين حوزه و مواردي از اين دست اشاره ميشود.
هر چند اينكه بالاخره در كشور ما هم لزوم تدوين چنين سندي بهاثبات رسيده، جاي خوشحالي دارد؛ اما در اين ميان چند نكته جاي تأمل دارد:
1- اين روزها همهي مسئولان بخش فاوا در كشور (بهويژه آقاي دكتر تقيپور وزير محترم ICT) هر جا مينشينند از مزاياي شبكهي ملّي اطلاعات سخن سر ميدهند (+)؛ شبكهاي كه روي آن سرمايهي چند صد ميليارد توماني صورت گرفته و انگار قرار است راهحل نهايي مشكل سرعت اينترنت در ايران باشد. بسيار عالي؛ اما سؤال اين است كه چطور ميشود ما اول زيرساخت سختافزاري يك شبكهي عظيم ارتباطاتي را توسعه ميدهيم و بعد به فكر تدوين استراتژي براي آن ميافتيم؟ مسئلهي اصلي اين است كه شما نميتوانيد اول سختافزار شبكه را فراهم كنيد و بعد بخواهيد بدون توجه به ظرفيت زيرساخت موجود اهداف كلان شبكه بهويژه در بخش محتوا را تعيين كنيد. مثلا آيا شبكه فقط قرار است بستري باشد براي ارائهي خدمات دولت الكترونيك يا اتصال ميان كسب و كارهاي كوچك با يكديگر و مشتريانشان هم جزو اهداف شبكه است؟ آيا شبكه ظرفيت لازم براي ارائهي اين خدمات را دارد؟ آيا شبكه ميتواند باعث توسعهي كسب و كارهاي مناطق حاشيهاي مثل روستاها و مناطق محروم بشود؟ و … اينها استراتژيهاي توسعهي باندپهن در كشورهاي ديگر هستند. هر كدام از اينها نيازمند يك زيرساخت سختافزاري مشخص است. ما قرار است كدام يك از اين استراتژيها را انتخاب كنيم؟ آيا زيرساخت توسعه داده شده با نيازهاي استراتژيهاي منتخب همخواني دارد؟
2- با توجه به ماهيت تقسيم وظايف در سازمانهاي زيرمجموعهي وازرت ICT، بهنظر ميرسد كه سند استراتژي باندپهن كشور بايد توسط شركت ارتباطات زيرساخت تهيه شود. البته در اسناد مناقصه تهيهي چارچوب و فرايندهاي رگولاتوري باندپهن هم جزو وظايف مشاور پروژه ذكر شده؛ اما براي من روشن نيست كه چرا تدوين اين سند بايد به رگولاتوري سپرده شود كه جز در حوزهي رگولاتوري باندپهن آن هم در لايهي دسترسي ـ و نه لايههاي زيرساخت شبكه ـ اختيار ديگري ندارد؟
3- دليل اين همه موازيكاري در زمينهي باندپهن در كشور چيست؟ در فراخوان چهل پروژهي حوزهي ICT كه سال گذشته مركز تحقيقات مخابرات ايران برگزار كرد (+)، شايد بيش از ده پروژه روي حوزهي باندپهن تأثير مستقيم يا غيرمستقيم داشتند! بهصورت مشخص پروژههاي تدوين سند جذب سرمايهگذاري و گسترش فضاي كسب و كار ديجيتال و اشتغال در شبكه ملّي، ارائهي مدل سيستمي قيمتگذاري خدمات اينترنت پرسرعت، تعيين ضوابط و شرايط اتصال متقابل با شبکه ملّي اطلاعات و طراحی و پيادهسازی يکپارچه تجهيزات مورد نياز برای ارائهي سرويسهای شبکه ملّی اطلاعات (شبکههاي باندپهن) به موضوعاتي ميپرداختند كه اساسا زيرمجموعهي استراتژي ملّي باندپهن قرار ميگيرند! با گذشت بيش از يك سال از فراخوان مذكور و در حالي كه بسياري از اين پروژهها هنوز بهسرانجام نرسيدهاند و همچنان در حال اجرا هستند، آيا تدوين سند استراتژي باندپهن كشور با اين پروژهها همپوشاني ندارد؟ آيا قرار است از نتايج مطالعات آن پروژهها استفادهي عملي شود؟ آيا قرار است آن پروژهها بهعنوان مطالعات كتابخانهاي به بايگاني سپرده شوند؟ آيا قرار است دانش تخصصي و تجربيات انباشته شده در متخصصان و كارشناسان فعال در اين پروژهها ناديده گرفته شود؟ (نگوييد كه آنها هم حق دارند در اين مناقصه شركت كنند. اصولا در چنين پروژههايي تجربهي قبلي تنها يك عامل تأثيرگذار است و آن هم بسيار كمرنگ …) در اين صورت آيا هزينههاي صرف شده براي آن پروژهها از بيتالمال اسراف نيست؟ آيا صرفا انجام اين پروژهها هدف است؛ يا قرار است واقعا استفادهاي هم از اين همه هزينه و زحمات مديران و كارشناسان و متخصصان بخش دولتي و خصوصي كه روي اين پروژهها فعاليت ميكنند، بشود؟
4- همانطور كه توضيح داده شد اساسا باندپهن در تمام دنيا بهمعني ارتباط پرسرعت با اينترنت اختصاص دارد. نسبت باندپهن در ايران با شبكهي ملّي اطلاعات و اينترنت چيست؟
5- وقتي هنوز در مورد تعاريف پايهاي ارتباطات پرسرعت در ايران و متولياش، ميزان حق مردم در دسترسي به پهناي باند مورد نياز و از همه مهمتر تعاريف شاخصهاي بسيار كليدي مثل ضريب نفوذ اينترنت در كشور و ديگر شاخصهاي سنجش آمادگي ديجيتالي در كشور هيچ اجماعي وجود ندارد (نمونهي واضحاش دعواي اخير مركز آمار و سازمان فناوري اطلاعات در مورد ضريب نفوذ اينترنت پرسرعت)، آيا ميتوان پيش از حل اين پيشنيازها بهسراغ تدوين استراتژي توسعهي كاربردهاي باندپهن در كشور رفت!؟
و بسياري سؤالات ديگر.
طنز تلخي است كه اعلام آگهي انجام اين پروژه مصادف شده است با وضعيت روزهاي اخير اينترنت در ايران كه تنها اسمي كه روي شبكهاي كه در اختيار داريم نميشود گذاشت، اينترنت است!
اميدوارم تا زمان آغاز اجراي پروژه، اين ابهامات براي مجري پروژه و فعالان صنعت فاوا و البته مردم بهعنوان ذينفعان اصلي نتايج اين پروژه روشن شوند تا بدين ترتيب شاهد تدوين يك سند جامع و كاربردي براي توسعهي واقعي ارتباطات باندپهن در ايران و استفاده از مزيتهاي آن براي رشد و توسعهي هر چه بيشتر كشور عزيزمان باشيم.
پ.ن.1. اين متن كاملا يك اظهارنظر كارشناسي است و هر گونه استفاده يا سوء استفادهي سياسي از اين مطلب، اكيدا ممنوع است.
پ.ن.2. راستش فكر ميكنم در زمينهي تحليل اخبار و رخدادهاي صنعت فاوا در ايران بسيار ضعف داريم. متأسفانه از كنار بسياري از اخبار بهراحتي ميگذريم و تحليلهاي كارشناسي چنداني در موردشان انجام نميشود. عجيب است كه در اين حوزه كه بسياري از فعالاناش از قضا دستي بر آتش نوشتن بهصورت حرفهاي را هم دارند، اينقدر اوضاع تحليلهاي كارشناسي خراب است.
براي همين تلاش ميكنم از اين بهبعد برخي اتفاقات مهمي را كه ميبينم، از زاويهي ديد يك كارشناس صنعت فاوا كه مطالعات و تجربياتي در زمينهي سياستگذاري در سطح صنعت فاوا داشته و دارد، تحليل كنم.
4 پاسخ به “سند استراتژي باندپهن، پسنياز شبكهي ملي اطلاعات!؟”
سيستم احمقانهتر از اين حرفهاست. علاوه بر نكتهاي كه گفتي، براي محاسبهي ضريب نفوذ، كل كاربران موبايل در ايران را هم در نظر ميگيرند (GPRS دارند خب؛ استفاده نميكنند به دولت چه ربطي داره!) و بعد با اضافه كردن كاربران دايالآپ و خطوط مثلا پرسرعت، كل كاربران را حساب ميكنند. بعد تقسيم بر يك عددي كه الان يادم نيست ميكنند تا مثلا كاربران مشترك ميان اينها را حذف كنند. در نهايت مثل كيش و مات برره، كفششان را درميارن ميزنند وسط كاغذهايي كه روي ميز پهن شده و عددي ضريب نفوذ مورد نظر (كه عجيب است هنوز از 33 درصد بالاتر نرفته و 150 درصد نرسيده!) را مينويسند و اعلام ميكنند!
فکر کنم چهارسال پیش بود که در آمار دسترسی به اینترنت فهمیدم تعداد کامپیوترها را ضربدر 3 می کنند یعنی فرضشان این بود اگر کسی نشسته پای اینترنت دو نفر دیگر بغل دستش هستند :)) الان فرمول دسترسی به اینترنت چیه؟ آیا GPRS را هم جز دسترسی به اینترنت حساب کرده اند؟
از لطف شما سپاسگزارم. در مورد شمارهي 5 ميشود به اين صورت هم عمل كرد.
به نوبهی خودم از این مطلب شما تشکر میکنم. واقعاً جای این نقدهای کارشناسی خالی است. نه تنها در فناوری اطلاعات، که در خیلی از حوزههای دیگر …
حالم از سیاستزدگی فضای نقد به هم میخورد.
——————————————————————–
دربارهی نکتهی ۵تان فکر میکنم یکی از خروجیهای سند راهبرد باندپهن، میتواند پیشنهادهایی برای به وجود آوردن همین اجماع باشد و به نظر بنده لازم نیست حتماً صبر کنیم تا اول اجماع دربارهی این موضوعات شکل بگیرد و بعد به سراغ تلاش برای جا انداختن خدمات باندپهن برویم.