قبلا در مورد نقدهايي كه به آموزش MBA در دنياي امروز وارد شده، نوشتهام. اينجا ديدم كه توماس هاوت ـ كه يك مشاور استراتژي و استاد مدعو مدرسهي مديريت فلچر در دانشگاه تافت است ـ يك نقد جالب و جديد ارائه كرده است. آقاي هاوت اول از همه به توسعهي MBA در طول يك قرن گذشته در ايالات متحده اشاره ميكند: اينكه بيش از 500 مدرسهي مديريت امروز در آمريكا مشغول فعاليت هستند. هاوت ميگويد كه مدارس مديريت تنها از نظر تربيت مديران آينده مهم نيستند؛ بلكه آنها “دسترسي دانشجويان را به شبكههاي اجتماعي، استخدامكنندگان و البته مشاغل پردرآمدي كه بدون داشتن MBA نميتوانستند به آنها دست پيدا كنند” فراهم ميآورند. اما …
چند اتفاق در سالهاي اخير افتاده است كه باعث شده خروجيهاي مدارس مديريت چندان هم براي دنياي كسب و كار مفيد نباشند:
1. دانشجويان بهنسبت سالهاي قبل داراي تجربهي كار كمتري هستند.
2. دانشجويان بهجاي گذراندن دروس بهشكل افراطي درگير برنامههاي حاشيهاي MBA هستند؛ برنامههايي مثل: مسافرتهاي هدفدار، پروژههاي مشاورهي دانشجويي، ملاقات با مديران ارشد شركتها و …
3. هر روز بيشتر از قبل اساتيد جواني در مدارس مديريت مشغول به تدريس ميشوند كه تجربهي كار غيرآكادميك ندارند و مديريت را از دريچهي مقالات آكادميك ميفهمند و نه مسائل دنياي واقعي.
آقاي هاوت معتقد است اين سه اتفاق باعث شدهاند تا:
1. توان تئوريك دانشجويان ضعيف شود! (اساتيد قديمي شكايت دارند كه اگر امتحان 20 سال پيششان را بگيرند، همهي دانشجويان رد ميشوند! بنابراين از آنجايي كه دانشجويان معدل بالا ميخواهند و اساتيد هم نمرهي بالاتر در ارزيابي كيفيت تدريسشان، همه چيز ساده گرفته ميشود.)
2. آموزشها كاربردي نباشند؛ چون نه خود دانشجوها از مسائل دنياي واقعي خبر دارند و نه بدتر از آنها اساتيدشان!
آقاي هاوت براي حل اين مشكل پيشنهاد ميكند كه از مدل موفق گواهينامههايي مثل CFA استفاده شود. مؤسسات معتبري ايجاد شوند كه با طراحي يك مدل شايستگي و برگزاري آزمون در زمينهي دروس: حسابداري، فاينانس، مديريت عمليات و فناوري، آمار و تحليل دادهها، رفتار سازماني، بازاريابي، استراتژي و كارآفريني، شايستگي يك فارغالتحصيل MBA را براي ورود به بازار كار تأييد كنند. ضمنا ميشود مدل شايستگي را براي ارزيابي اساتيد هم طراحي كرد تا اساتيدي در مدارس مديريت مشغول بهكار شوند كه سابقهي كار قابل توجهي داشته باشند.
نكتهي جالبي است. براي من جذابيت اين پيشنهاد از آنجا بود كه تمام مواردي كه آقاي هاوت اشاره كردهاند در ايران هم با گسترش دورههاي MBA معنادار هستند. نكتهي جالب ديگر اينكه در مطالعاتم متوجه شدهام علاوه بر شايستگيهاي دانشي، پيشنهاد شده دانشجويان MBA بايد داراي ويژگيهاي شخصيتي خاصي باشند. در مورد اين ويژگيها هم در آينده برايتان خواهم نوشت.
4 پاسخ به “ضرورت تعريف مدل شايستگي براي دانشجويان و اساتيد MBA”
لطفا در مورد مسائل علمی، اظهارنظر مرتبط و با استدلال کنید.
مشکل چیز دیگست. والا خیلی از جاها این جوریه اصلا ببین ثروت مند ترین ادما کیان؟
من اصلا متوجه نظر شما نشدم
خوب اینکه آمریکا این همه مدرسه مدیریت داره یه دلیل ساده هم داره
کارهای آمریکایی ها اغلب به همون تعبیر دوست و برادر – مدیریت جهانیه- مدیرانی که همیشه در حال برون سپاری و ارتباط تولید با کشورهای دیگه هستند
اما ما چی؟
به طور متوسط درآمد یک دستفروش در تهران همیشه با حقوق یک مدیر در همین شهر برابری می کنه