-
آخرین امیدِ آدمی …
آخرین امیدِ آدمی همین است…؟! خودمان را مرتب گول میزنیم میگوییم سرانجام همه چیز تمام خواهد شد، چه شب باشد چه روز، سرانجام همه چیز تمام خواهد شد. هی هی… شاعرِ شبگردِ بیتکلیف، بیهوده نگو! خسوف هرگز علامتِ تولدِ تاریکی نیست تو که تا اینجا تحمل کردهای باز هم تحمل کن! سیدعلی صالحی
-
ماندنِ بهجا
سینها میآیند شینها میروند اما ریگِ تهِ جو ماندن مهمتر از دیدنِ دنیا است. سید علی صالحی
-
نان و کلمه …
به من بگویید اینجا کجاست که نان را میشود با کلمه نوشت، اما هیچ کلمهای نان نمیشود … سید علی صالحی
-
راهِ فرار
راستي راهِ فرار از فهمِ اندكِ اندوه چيست؟ تحمل، فراموشي، نوشتن، خواب. برو بخواب! سيد علي صالحي
-
اميد …
من از اندوهِ آدمي آموختهام كه اميد عينِ عبادت است! سيد علي صالحي
-
بهار ميشود!؟
يار هي يار، يار! اينجا اگر چه گاه گُل به مستانِ خسته … خار ميشود، اينجا اگر چه روز گاه چون شبِ تار ميشود، اما بهار ميشود. من ديدهام که ميگويم! سيد علي صالحي
-
زندگي: دالان بيهودگيها …
ميپرسم انتهاي اين تاريکي کجاست؟ هيچ! دنيا تا دلت بخواهد بيهودهي مطلق است! سيد علي صالحي
-
دستهاي دور تو …
حالا سالهاست که مرا به جاي خالي تو عادت دادهاند … ليالي! باز هم بگويم ميان من و اين بغضِ بيقرار جاي تو خالي؟ سيد علي صالحي
-
پا بهپاي آرزوها …
من تا بودهام هرگز براي خود زندگي نکردهام من براي مردم خود آرزوهاي روشني داشتهام: خرسنديِ خانه گفتوگوي اميد دعاي داشتن دلالت به سادگي، و چيزهايي سادهتر از قبيل همين هواي خوش …! سيد علي صالحي
-
قصهي ناتمام، آزادي!
هزاران سال است يک عده اسم آزادي را شنيدهاند، يک عده هم عدهي ديگري را به همين اسمِ ساده ميبرند جايي دور برايشان قصه ميگويند! سيد علي صالحي