زندگي ذره ذره ميکاهد / خشک و پژمرده ميکند چون برگ
مرگ ناگاه ميبرد چون باد / زندگي کرده دشمني يا مرگ!؟
فريدون مشيري از آن شاعراني است که خواندن شعرهاياش هميشه مرا از لذتي سرشار، سرمست ميکند. چه بسيار وقتهاي دلتنگي که با خواندن قطعه شعري از او اميد به دلم برگشته و چه بسيار لحظاتي که خواندن عاشقانههاياش مرا به دنياي دلانگيز عشق کشانده است. خيلي از کتابهاي فريدون مشيري را خواندهام و خوشحالام که هنوز خيليهاي ديگر را نخواندهام.
اين پست سرآغازي بر يادداشت کردن مستمر شعرهايي از فريدون مشيري و ساير شعراي مورد علاقهام تا شما را هم در لذت خودم شريک کنم.