ديشب داشتم اين ويدئوي تازه منتشر شده را در سايت TED ميديدم. سخنران اين نشست سيمون سينک (Simon Sinek) است که درباره رويکردي جديد به نفوذ و رهبري صحبت ميکند. به نظر سينک هر انساني براي رسيدن به موفقيت در کارهاي جمعي بايد از دايره طلايي زير استفاده کند:
سينک ميگويد اين سه لايه به نوعي لايههاي مغز انسان را نيز نشان ميدهند: لايه بيروني (چه چيزي؟) معادل کورتکس مغز است که قسمت عقلاني و محاسبهگر مغز است. دو لايه دروني (يعني چگونه و چرا) معادل قسمت ليمبيک مغز هستند که مرکز احساسات انسان است. خوب حالا نتيجه؟ از اصول اوليه بازاريابي و رهبري ميدانيم نفوذ در انسانها و جلب اعتماد و وفاداري آنها وابسته به تحريک احساسات آنها است. اين همان جايي است که ايده اصلي سينک مطرح ميشود: استراتژي سنتي بازاريابان در تبليغات و رهبران در رهبري تأکيد بر “چه چيزي” است؛ يعني تأکيد بر اينکه ما در چه چيزهايي با ديگران فرق داريم! حداکثر کاري که ممکن است آنها بکنند اشاره به “چگونه متفاوت بودن” است. بنابراين آنها بيشتر به تحريک قسمت عقلاني مغز ميپردازند تا قسمت احساساتي مغز و در نتيجه موفقيتشان چشمگير نيست. سينک ميگويد استراتژي درست دقيقا برعکس است: شما بايد از “چرايي” شروع کنيد و بعد که آدمها را جذب کرديد چگونه و چه چيزي را به آنها نشان دهيد. خوب حالا “چرايي” يعني چه؟ يعني باور داشتن به گروهي از ايدههاي مشترک! بنابراين موفقيت وابسته به اين است که اول آدمها را با خودتان موافق کنيد و بعد سر مکانيزمهاي اجرايياش برويد.
سينک براي روشن شدن اين مفهوم دو مثال مطرح ميکند:
1- استراتژي تبليغاتي اپل: جابز اول آدمها را حسابي تحريک ميکند که چرا بايد متفاوت بود. مثلا اينکه چرا بايد آيپاد را درست کرد وقتي امپيتري پليرهاي معمولي وجود دارند. يا چرا بايد آيفون داشت وقتي گوشيهاي هوشمند ديگري در دسترس هستند. بعد وقتي آدمها حسابي تشنه يک محصول جديد شدند، روي ويژگيهاي محصولاش تمرکز ميکند و نتيجهاش همين جذابيت فوقالعاده شخصيت جابز و محصولات شرکتاش است.
2- سخنراني بسيار معروف مارتين لوترکينگ (من رؤيايي دارم): در روز 28 آگوست 1963، 200 هزار نفر در ميدان لينکلن واشنگتن ديسي جمع شدند تا سخنراني رهبر جنبش مدني سياه پوستان آمريکا را بشنوند. چه اتفاقي رخ داد؟ آن روزها رسانهها اخبار سياهپوستان را سانسور ميکردند، اينترنتي براي خبر کردن آدمها وجود نداشت و مشکلات ديگري از اين دست. چرا آن همه آدم در آن روز در آن جمع حاضر شدند؟ سينک ميگويد تا وقتي ماجرا را از زاويه جذابيت شخصي لوترکينگ يا عضويت در جنبش مدني سياهپوستان بدانيم، باور کردن آنچه رخ داد، بسيار سخت است. اما اگر زاويه ديدمان را عوض کنيم، براساس ايده او قضيه بسيار ساده ميشود: آدمها براي خودشان و نه هيچ چيز ديگري آنجا جمع شدند. آنها به ميدان لينکلن آمدند چون به آن چيزي که لوترکينگ ميگفت باور داشتند. حرفهاي او، حرف دل خود آنها بود!
ايده بسيار جالبي بود. از ديدن اين سخنراني 18 دقيقهاي واقعا لذت بردم. يادم باشد از اين به بعد در همه روابطم با آدمها (بهويژه با دوستانام) اول دنبال باورهاي مشترک باشم!
سايت شخصي سيمون سينک را هم ببينيد.
8 پاسخ به “دايره طلايي موفقيت”
مرسی که ویدئوی تد ایشون رو تبدیل کردید به نوشتار! محتوای بسی نابی است!
خواهش 🙂
ممنونم واقعا.من دنبال استراتژی تبلیغاتی اپل بودم مدت ها
خیلی عالی بود ممنونم
سلام مطلب خوبی بود از شما متشکرم
سلام . واقعا ممنون خیلی مطلب خوبی بود .
راستی ای کاش همه افراد دقایقی از وقتشون رو به اشتراک گذاشتن دانسته هاشون برای دیگران می گذاشتن . این دقیقا چیزیه که امروزه مردم خیلی بهشون نیاز دارن مخصوصا جامعه ما … مثلا خیلی ها هستن که زبان انگلیسی خوب نمیدونن و کسایی که مقاله ها یا خبر ها رو به زبان انگلیسی می خونن خیلی راحت مثل شما میتونن با به اشتراک گذاشتنش به دیگران سود زیادی برسونن.
واقعا باید کنیم حجم مطالب به زبان ما در بزرگترین کتابخانه دنیا یعنی اینترنت واقعا خیلی ناچیزه و جای تاسف داره …. ماش کمتر فقیر بودیم تا بیشتر با سواد داشتیم .. کاش بیشتر ثروتمند بودیم تا بیشتر وقت برای این کارها داشتیم !
پاینده باشید دوست عزیز
سلام مطلب خوبی بود ! اگه میشه درباره موفقیت واسم مطلب بفرستید! ممنون و سپاسگذار
سلام دوست عزیز. مطلب بسیار جالبی بود ازش استفاده کردم. این استراتژی در فروش هم مطرح هست (متفاوت بودن).