قبلا در اينجا توصيههايي را براساس تجربهي خودم در کار کردن براي مديران نوشتم. امروز در وبلاگهاي هاروارد به اين مطلب برخورد کردم که جالب بود. 12 باور يک رئيس خوب؛ گزارههايي که رؤساي خوب همواره در مورد آنها ميانديشند و رؤساي بد حتي ياد آنها هم نميافتند! اين هم آن 12 باور خوب:
1. من درک کاملي در مورد اينکه کار کردن براي من چه احساسي در آدمها ايجاد ميکند، ندارم (واقعا هم خيلي از مديران ندارند که ما کارشناساي طفلکي را اينقدر اذيت ميکنند!)
2. موفقيت من ـ و زيردستانام ـ به شدت به چيزهاي آشکار و اين دنيايي وابسته است؛ نه ايدهها و روشهاي جادويي، مبهم يا فوقالعاده.
3. داشتن اهداف جاهطلبانه و خوب تعريف شده ضروري است؛ اما فکر کردن زياد به آنها هم بيفايده است. شغل من مستلزم تمرکز بر پيروزيهاي کوچکي است که به افراد من اجازه ميدهد هر روز پيشرفت اندکي در کار داشته باشند.
4- يکي از مهمترين و در عين حال سختترين وظايف شغلي من تلاش براي حفظ توازن حساس و شکنندهي بين زيادي سختگير بودن و زيادي آسانگير بودن است (مدير بايد اقتدار داشته باشد اما در حد معقولاش. بعضي از مديراني که من ديدهام چه در برابر زيردست خودشان و چه در برابر بالادستانشان و بدتر از آن در حوزهي مشاوره در برابر کارفرما هميشه با ملايمت برخورد ميکنند تا کسي ناراحت نشود. همين ميشود که خيلي وقتها چيزهايي به آنها تحميل ميشود که …)
5. شغل من خدمت کردن بهعنوان سپر انساني زيردستانام است؛ سپري که افرادم را از تجاوزهاي خارجي، حواسپرتي و دست زدن به کارهاي احمقانه وهمچنين تحميل حماقت خودم به آنها در امان نگاه دارد.
6. من بايد اينقدر اعتماد به نفس داشته باشم که در جاياش به ديگران بفهمانم که رئيس کيست و در عين حال، آنقدر فروتن باشم که بدانم گاهي اوقات هم ممکن است اشتباه کنم.
7. من ميخواهم از بر حق بودن خودم دفاع کنم و در عين حال، حرف ديگران را در مورد در اشتباه بودنام بشنوم؛ و اين رفتار را به زيردستانام نيز بياموزم.
8. يکي از بهترين آزمايشهاي کيفيت رهبري من و سازمانام اين است: “بعد از اينکه آدمها اشتباه ميکنند چه رخ ميدهد؟”
9. نوآوري براي هر گروه و سازماني حياتي است. بنابراين وظيفهي من تشويق افرادم براي توليد و آزمودن همه نوع ايدهي جديد است. با اين حال کمک به آنها براي حذف ايدههاي بدي که ايجاد کردهايم و البته اغلب ايدههاي خوب (و حفظ چند ايدهي بسيار خوب) نيز جزو وظايف من است.
10. بدي از خوبي قدرتمندتر است. بنابراين خيلي مهمتر است که نقاط منفي سيستم (و در اينجا سازمان) را حذف کنيم تا اينکه بر خوبيهاي آن تکيه کنيم.
11. “چطور کارها را انجام ميدهم” به همان اندازهي “چه کارهايي انجام ميدهم” مهم است.
12. من به دليل قدرت بيشترم نسبت به ديگران، استعداد تبديل شدن به يک آدم احمق بياحساس (و نفهميدن اين موضوع!) را دارم.
نکات جالبي است که خيليهايشان (4، 6، 7، 10 و 11) به درد کارشناسان و حتي همهي افراد در زندگي شخصيشان (از جمله زندگي خانوادگي) ميخورد. باور شمارهي 10 هم که خودش يک ايدهي بسيار جالب است براي بهبود سيستمها که شايد بعدا گسترشاش بدهم.
8 پاسخ به “12 باور يک رئيس خوب”
چه جالب! ممنون بابت بیان این نکته. 🙂
ظاهرا همه از موردی صحبت میکنند که به نقطه بی کفایتی معروف است.
سلام
مطلب بدرد بخوری بود
با اجازه گذاشتم تو وبلاگمون : http://www.cha88.mihanblog.com
موفق باشید
آقا يا خانم صبا. احسنت. اون قسمت زمانبندي و سختي کار خيلي مهم است. يکي از مشکلات اغلب مديران کشور ما همين است که از پايين به بالا نرفتهاند و در نتيجه از کار فني سر در نميآورند.
اولین خصوصیت خوب یک مدیر آن است که از پائین بالا آمده باشد, در این صورت حال و صحبت همکارانش(زیردستانش) را بهتر می فهمد و فضائی حرف نمی زند و دستور نشدنی نمی دهد. ارزش هرکار را میداند زمان لازم هر کار را و سختی آن را دانسته و توقع بجا از مرئوسین دارد.
درست است؛ اما اگر مدير بتواند اين کار را بکند!
در صورتی که هر مدیر بتواند در جای تمام کارمندان خود قرار گرفته و از دید آنان نیز مسائل را نگاه کند، درک سازمانی بسیار عمیق تری به وجود می آید که نتیجه آن نیز کاهش تضاد در گروه ها و بخش های یک سازمان خواهد بود و درک عمیق تری از منابع انسانی به وجود خواهد آمد.
سلام عزيز، مطالب جالبي بود
سايت جالبي داريد من از طريق سايت پي سي دانلود لينك اين سايت جالب رو پيدا كردم..