نويسنده: پيتر برگمان / مترجم: علي نعمتي شهاب
“تو گياهخواري؟ دوباره؟” نيکي خنديد: “مگه امتحاناش نکرده بودي؟”
پم تذکر داد: “چرا مثل بقيه نميخوري، هر چيزي حد وسطش خوبه ها؟”
همهي آدمهاي اطراف ميز کمي به من خنديدند و کمي هم به پم؛ پمي که حالا دومين بشقاب غذاياش را داشت تمام ميکرد و يک نماد درست و حسابي اعتدال بود.
من با دوستان دوران دبيرستانام بودم؛ شش نفر از ما طي 25 سال هر ماه يک بار با هم ناهار ميخورديم. ما در اين ناهارها خيلي رسمي رفتار نميکرديم.
آن مکالمهي کذايي خيلي طول نکشيد؛ هر چند هيچ موضوعي در اين ناهار خوردنها کش نميآمد. اما اين اتفاق مرا به فکر فرود برود. آيا من يک آدم شکستخورده بودم چون دوباره گياهخوار شده بودم؟ چرا من دفعهي قبل نتوانسته بودم مقاومتام را ادامه بدهم؟ و اگر نتوانسته بودم، چرا دوباره داشتم اين کار را امتحان ميکردم؟
يک راه نگاه کردن به اين موضوع اين است که تغيير رفتار همانند ترک سيگار يا الکل است؛ بعضيي وقتها بايد چند بار امتحان کنيد تا بالاخره بتوانيد به صورت دايمي به ترک آن متعهد شويد.
اما يک ديدگاه درست ديگر هم وجود دارد: همه چيزها که نبايد ثابت نگه داشته شوند؛ بلکه بستگي دارد به اينکه شما به چه چيزي ميخواهيد برسيد.
من اين هفته يک جلسهي استراتژي خارج از شرکت را با مدير ارشد اجرايي (CEO) و تيم رهبري يک سازمان فعال در زمينهي تکنولوژي برگزار ميکردم؛ سازماني که درآمدش بيش از 600 ميليون دلار در سال است. ما چندين روز را به بازطراحي بخشهاي مختلف سازمان گذرانديم. ما يک ساختار سازماني جديد طراحي کرديم، آدمها را در نقشهاي رهبري چيديم و زنجيرهي پاسخگويي را در سازمان مشخص کرديم. اين شرکت، يک شرکت متعالي با رهبري توانمند، استراتژي مشخص براي رشد و اهداف معتبر براي تبديل شدن به شرکتي با فروش يک ميليارد دلار در سه تا سال آينده است.
با اشاره به ساختار سازماني جديدي که ما به صورت جمعي طراحي کرديم، يکي از زيردستان مستقيم مدير ارشد اجرايي گفت: “اين کار نميکنه. در فروش 900 ميليون دلار اين ساختار به شدت سنگين ميشه.”
مدير ارشد اجرايي چند لحظه به فکر فرو رفت و سپس پاسخ داد: “اين ساختار براي فروش 900 ميليون دلاري نيست. اين ساختار براي کارِ امروز ماست. ما دوباره تغييرش خواهيم داد؛ احتمالا در فروش 750 ميليون دلار.”
ايدهي درخشان! اغلب، چيزها براي يک دورهي مشخص مفيدند و پس از آن، نه. بهتر است براي بسياري چيزها، يک راهحل موقتي داشته باشيد که بخواهيد بعدا تغييرش بدهيد؛ به جاي آنکه راهحلي داشته باشيد که فکر کنيد هميشگي است و در نتيجه به آن مغرور شويد.
مهندسي مجدد فرايندها؟ مدير يک دقيقهاي؟ مديريت براساس اهداف؟ بازاريابي گوريلي؟ کنار گذاشتن همهي اينها و بسياري ايدههاي ديگر ـ يعني همان مدها ـ راحت است. امروز روزي است و فردا روزي ديگر. بهتر است در اولين برخورد، به آنها مغرور نشويد.
به جاي آن ببينيد هر کدام از اين مدها، ميتواند براي سازمان شما در يک دورهي زماني مشخص مفيد باشد. و همين خوب است. براي اينکه چيزي يک موفقيت بزرگ باشد، لازم نيست آخرِ چيزي باشد که بايد باشد.
چالش؟ به هيچ راهحلي بهعنوان يک نوشدارو براي همهي دردها فکر نکنيد؛ چرا که وقتي ما به چيزي بهعنوان يک نوشدارو مينگريم، نقاط ضعف و ضررهاي منفي جانبي آن را ناديده ميگيريم. و وقتي ناگهان تندبادها وزيدن ميگيرند، ما ايمانمان را به آن راهحل براي هميشه از دست ميدهيم و هر ارزشي را که آن راهحل ايجاد ميکند، دست کم ميگيريم. در واقع از آنجايي که آن راهحل انتظارات ما را پاسخ نداده، از نظر ما به درد نميخورد!
پس دوباره به دنبال سنگ جادويي بعدي به راه ميافتيم. اشتياق ما براي راهحل ـ فرمولي که با آن همهي مشکلاتمان را حل کنيم و اکسيري که درمان وحشت ما باشد ـ معمولا ما را به بيراهه ميبرد. چرا؟چون هيچ چيزي کامل نيست و هيچ چيزي براي هميشه نميپايد. بنابراين ما بهتر است هر راهحلي را به صورت موقتي ببينيم و هر ابزاري را به صورت بالقوه ارزشمند و احتمالا زودگذر فرض کنيم.اين شيوهي تفکر بسيار مفيد است؛ چه تغيير، شخصي باشد (مثل يک رژيم غذايي جديد) و چه سازماني (مثل يک ابزار مديريتي جديد چون يک ساختار سازماني جديد.)
هر راهحلي را موقتي ديدن منافع شگفتآوري را در پي دارد:
- تعهد به راهحل آسانتر ميشود: اگر بدانيم که آن راهحلي کامل و هميشگي نيست؛ چرا چيز جديدي را امتحان نکنيم؟
- اجراي راهحل آسانتر (و سريعتر) ميشود: حالا که ميدانيم اين ابتکار جديد هميشگي نيست، بگذاريد کاملاش نکنيم و فقط کاري بکنيم که کار بکند.
- درگير کردن ديگران در آن راهحل آسانتر ميشود: اگر يادآوري کنيم که اين راهحل ناقص است و هنوز کامل نشده، ساير افراد احتمال بيشتري دارد که در بهبود بخشيدن آن مشارکت کنند؛ چيزي که باعث ايجاد احساس مالکيت نسبت به راهحل در آنها نيز ميشود.
- پرداخت پول براي آن آسانتر ميشود: اگر نميخواهيم کاملاش کنيم و اگر نميخواهيم براي هميشه نگهش داريم، لازم نيست سرمايهگذاري عظيمي در آن بکنيم.
- کنار گذاشتن آن در زمان لازم آسانتر ميشود: اگر در آن راهحل، پول زياد يا هويت خودمان را سرمايهگذاري نکرده باشيم، وقتي ديگر ارزش افزودهاي ندارد و وقتي شواهد ثابت ميکنند که چيز خوبي نيست، زمان و انرژي کمتري را در توجيه عالي بودن آن و چسبيدن به آن صرف ميکنيم.
5 اثر جانبي تفکرِ “اين هميشگي نيست” شانس اينکه شما به جاي اينکه دربارهي چيزي فقط فکر، صحبت، برنامهريزي و توافق کنيد؛ واقعا کاري را انجام دهيد، به شدت افزايش ميدهد.
ما تغيير ميکنيم. موقعيتها تغيير ميکنند. انسانهاي دور و اطراف ما تغيير ميکنند. و ابزارهايي که استفاده ميکنيم نيز، تغيير ميکنند.
چند راهنمايي:
- بين تعهد به يک نتيجه ـ مثل ازدواج، ميانهروي، سالم بودن، داشتن يک سازمان سودآور و … ـ و تعهد به ابزارهايي که براي رسيدن به آن نتيجه استفاده ميکنيد، تفاوت قائل شويد. اين ابزارها ميتوانند تغيير کنند؛ در حالي که اهداف ثابتاند.
- ارزشي که داريد به دست ميآوريد و چرايي آن را بفهميد. سپس براساس شواهدي که نشان ميدهند ديگر آن ارزش به دست نميآيد، تصميم بگيريد. اين راهي است که با آن ميفهميد کِيْ وقتِ حرکت فرا رسيده است.
- تصميم بگيريد چه زماني ميخواهيد ارزيابي مجدد را انجام دهيد. اين مفيد نيست که دايما رفتار خودتان را پيشبيني کنيد. اين شيوهي رفتاري، اتمام کار را غير ممکن ميکند. شما بالاخره جايي از روي ضعف وا ميدهيد و بعدا هم از اين کار تأسف ميخوريد! بنابراين تصميم بگيريد چه زماني ميخواهيد دوباره کارتان ارزيابي کنيد و تا رسيدن به آن نقطه، به کارتان متعهد باشيد.
وقتي يک ماه پيش تصميمام را براي خارج کردن گوشت و لبنيات از رژيم غذاييام گرفتم، احساس رضايت بسيار زيادي ميکردم. من ميخواستم دوباره احساس پاکي داشته باشم و گياهخوار شدن به من اجازه ميداد اين احساس را به دست آورم. ضمنا چيزي که من در مورد خودم ميدانستم اين بود که وقتي احساس در هم شکستگي و خارج از کنترل شدن ميکنم، کارهايي انجام ميدهم که خودم را تحت کنترل دربياورم؛ مثلا موهايام را کوتاه ميکنم يا رژيم غذاييام را تغيير ميدهم. اين يک مکانيسم مديريتي است که به من کمک ميکند کمتر احساس خوب نبودن را در دوران باقي مانده از زندگيام داشته باشم. وقتي احساس کردم که خودم را تحت کنترل درآوردم، من احتمالا رژيم غذاييام را دوباره تغيير خواهم داد.
بد نيست به خاطر داشته باشيد اينکه شما مجبور نيستيد به چيزي براي هميشه متعهد باشيد، به معناي آن نيست که هر چيزي هم عمر کوتاهي دارد. من در آخر آن جلسهي ناهار به همکلاسيهاي سابقام گفتم “بعضي چيزها مانند انتخابهاي رژيمي من زودگذر و موقتي هستند. با آنها زندگي کنيد. شما مجبور نيستيد انتخاب مشابهي داشته باشيد و من هم احتمالا دفعهي بعد چيزهاي ديگري ميل خواهم کرد.” و اضافه کردم: “اما نگران نباشيد. بقيهي چيزها ـ از جمله سنت ناهار ماهانهي ما ـ براي هميشه ادامه خواهند يافت.”
2 پاسخ به “چرا بهترين راهحلها، معمولا موقتي هستند؟”
سلام. در مورد هيأت علمي: اغلب اساتيد درسهاي اصلي ما بسيار عالي و در بين همتايانشان در ايران، بهترين بودند. البته تضميني نيست در دورههاي بعدي اين بزرگواران حضور داشته باشند. در مورد نتايج، من هفتهي پيش از دفتر گروه پرسيدم گفتند طي همين هفتهاي که الان در آن هستيم يا هفتهي بعد نتايج آزمون کبتي اعلام ميشه براي مصاحبه.
سلام
هیئت علمی امیر کبیر تو mba چی جوریه؟خوب هست؟
من آزمونش شرکت کردم ظاهرا نتایج بین الملل امده ولی این نه.شما خبر ندارین قضیه چیه نکنه دوباره بهشون گیر دادن؟