در پست قبلي متني ترجمه کرده بودم از پيتر برگمان در مورد اينکه هر راهحلي موقتي است و نبايد آن را براي هميشه ثابت و قابل استفاده دانست. اين نوشته، انگيزهاي شد براي نوشتن نکتهاي که مدتي است در ذهنم است. پيش از هر چيز حواسمان باشد که راهحل با مسئله يک زوج را تشکيل ميدهند و هر يک بدون ديگري به درد آدم نميخورند: مسئلهاي که راهحل نداشته باشد که بلاي جان است و راهحل هم که اساسا نميتواند بدون مسئله وجود داشته باشد!
تأکيد برگمان در نوشتار خودش براين است که راهحلهاي يافته شده براي يک مسئله هيچ وقت دايمي نيستند و همواره بايد براساس شرايط موجود، بهروز شوند. همين شرايطِ موجود که مبناي تصميمگيري اقتضايي هستند، در عين حال باعث ميشوند که هر مسئله هم يک مسئلهي متفاوت و جديد باشد. اين نکته به نظر من، يکي از کليديترين و اساسيترين نکاتي است که يک مشاور بايد در کار خود ـ که در واقع چيزي جز حل مسئله نيست ـ مورد نظر داشته باشد و چقدر هم اغلب ما به آن واقفيم و بدتر از آن، چقدر اين طوري با مسائل روبرو ميشويم!
بهعنوان يک مشاور شما بايد هر مسئلهي جديدي که به شما ميشود را يک مسئلهي جديد تلقي کنيد، سعي کنيد درست بفهميدش و تحليلاش کنيد، مشکلات اصلي را بيرون بکشيد و بعد هم دنبال راهحل خاص همان مسئله بگرديد. اين بدان معنا است که نبايد براي آن مسئله يک راهحل از پيش تعريف شده داشته باشيد، نبايد براي يک مسئله پيشفرض داشته باشيد و فکر کنيد (اينم مثل قبلي، همون طوري حلاش ميکنم!)، نبايد سعي کنيد با يک شاه کليد، هزاران در را باز کنيد. اين اصل اساسي کار مشاوره را فراموش نکنيد که در مشاوره هيچ شاهکليدي وجود ندارد. به زبان فني اگر بخواهم بگويم در مشاوره تنها چارچوب و متدولوژي حل مسئله يکسان و استاندارد است (تازه آن هم در کوتاه مدت) و نه محتواي کار و راهحل مسئله.
با اين شکلِ نگاه کردن به مسائل است که وجود Case در کار مشاوره معنادار ميشود؛ چون براي هر مسئله از ابتدا و از اساس فرايند حل مسئله يک بار طي ميشود و طي اين فرايندِ حل مسئله، شما ياد ميگيريد چطور مسئله را بفهميد و تحليل کنيد و حلاش کنيد و از آن مهمتر، ياد ميگيريد از چه ابزار و تئوري کجا و چطور استفاده کنيد. اين طوري است که ميتوانيد پيش مشتري و کارفرما ادعا کنيد من براي مسئلهي شما يک راهحل خاص شرايط خودِ خودِ شما پيدا کردم و به اين ترتيب، هم رضايت مشتري را افزايش دهيد و هم بعدها از آن براي تبليغ خودتان بهرهبرداري کنيد.
خوب پس وجود اين همه Case و مدل مرجع و راهحل آماده و چيزهايي شبيه اينها به چه دردي ميخورد؟ اين چارچوب و متدولوژي که گفتم يعني چه؟ چطور بايد از اينها استفاده کنيم؟ اينها و نکاتي ديگر در مورد حل مسائل مشاوره، موضوعاتي هستند که از اين پس در قالب پستهايي با عنوان “ايدههايي براي حل مسائل مشاوره” به آنها خواهم پرداخت.
یک پاسخ به “ايدههايي براي حل مسائل مشاوره ـ قسمت اول”
[…] ايدههايي براي حل مسائل مشاوره ـ قسمت اول […]