کتابهاي مديريت استراتژيک (از جمله کتاب معروف فرد آر. ديويد) را که باز کنيد در همان فصلهاي اول با اصطلاح استراتژيست مواجه ميشويد. استراتژيست هم به معناي کسي است که ميتواند براي سازمان تصميم استراتژيک بگيرد و هم به معناي کسي است که اصول و مباني و ابزارهاي استراتژي را ميداند و اگر اين دو ويژگي (قدرت و مهارت استراتژيک) در يک نفر جمع شود، آن وقت است که ميشود انتظار يک موفقيت درست و حسابي را براي سازمان داشت (در کنار اينها البته آن فرد بايد ذاتا هم استراتژيست باشد؛ يعني توانايي و جوهر بلند مدت فکر کردن و پيشبيني آينده و روندها و اتفاقاتي که ميافتد، تجسم و آزمودن سناريوهاي مختلف احتمالي و کنشها و واکنشهاي احتمالي محيط و سازمانها و حتي افراد و چيزهايي شبيه اين ها را داشته باشد.)
آدم وقتي يک مفهوم را ميشنود، تا براياش مابهازايي در جهان خارجي پيدا نکند، نميتواند کاملا آن مفهوم را درک کند (اصلا يک علت اين همه تأکيدي که بر Case در آموزش مديريت ميشود همين است.) اينکه استراتژيست کيست و چه کاره است و نقشاش در سازمان چيست هم از آن سؤالهايي است که مدتها دنبال جوابشان ميگشتم. خواندن خاطرات کساني مثل مايکل دل، اندرو گروو يا از همه مهمتر و جالبتر لويي گشنر، اين خوبي را داشت که تا حدودي پاسخ سؤالاتام را در مورد اينکه استراتژيست واقعا چه کاره است بگيرم. اما در اين يکي دو هفته که چند مطلب در مورد ري اوزي خواندم، تازه فهميدم که استراتژيست واقعي يعني چه (و واقعا اين مايکروسافت هر بلايي سرش بيايد حقاش است که چنين آدمهاي بزرگي را نميتواند نگه دارد.)
ري اوزي زندگينامهي بسيار جذابي دارد (يک آدمي شبيه استيو جابز معروف حالا البته در درجات پايينتر!) توسعه و فروش يکي از بهترين نرمافزارهاي سازماني (لوتوس نوتز) به IBM و بعدترش توسعه و فروش نرمافزار Groove به مايکروسافت فقط دو تا نمونه از کارهاي بزرگِ فني او است. اما به نظرم کاري که اوزي در مايکروسافت کرد، بسيار باارزشتر از کارهاي قبلي او بوده و همين او را بهعنوان يک استراتژيست براي من جذاب کرد.
چرا مايکروسافت به سراغ اوزي رفت؟ پاسخ تنها توانايي فني اوزي نبوده است. مايکروسافت به کسي به جاي بيل گيتس نياز داشت؛ چرا که: «حتي در درون مايکروسافت نيز بيل گيتس، بيل گيتس است؛ همان ثروتمندترين مرد جهان. او هنگامي که در يک ساختمان راه ميرود، افراد ميايستند و به او خيره ميشوند.» بنابراين وقتي که در جلسات بحث و بررسي دربارهي آينده و روندهاي فناوري و استراتژيهاي آيندهي مايکروسافت گيتس حضور داشت، با وجود اينکه خودش هم نميخواست، آخرش، حرف، حرفِ بيل بود! بنابراين اوزي وارد مايکروسافت شد تا هم بتواند بهعنوان استراتژيست اصلي مايکروسافت کاري کند حرف، حرفِ بيل نباشد (و در واقع حرف، حرفِ واقعيت باشد) و هم اينکه همهي مديران ارشد شرکت هم بفهمند که اين اتفاق افتاده است! البته ورود اوزي دو مزيت ديگر هم براي مايکروسافت همراه داشت: اوزي از خارج مايکروسافت به اين شرکت آمده بود و تعصبات شرکتي را براي ارزيابي موقعيت رقابتي مايکروسافت و روندهاي آينده فناوري نداشت و از طرف ديگر، کسي بود که دقيقا فهميده بود آيندهي صنعت نرمافزار را بايد در کجا دنبال کرد: رايانش ابري.
اوزي بعد از ورود به مايکروسافت چه کار کرد؟ واقعا هيچ کار عجيب و غريبي نکرد؛ جز اجراي درست فرايند تدوين برنامهي استراتژيک تکنولوژي (اين ترم درس استراتژي تکنولوژي دارم، اصلا براساس مطالبي که در اين درس خواندهام، اين کيس برايام جالب شد.) به صورت خلاصه در اين فرايند شما دو تا انتخاب داريد: يا ببينيد بازار چه ميخواهد و شما بايد چه تکنولوژي را توسعه بدهيد که به آن پاسخ بدهيد يا برعکس، ببينيد شما چه داريد که ميتواند براي بازار جذاب باشد. اوزي شکل اول را انتخاب کرد؛ يعني با فرض اينکه نرمافزار در آينده به صورت کامل مبتني بر رايانش ابري است، ابتدا در جلسات تسهيلگري توسعهي استراتژي در سازمان، همهي مديران ارشد شرکت را به اين باور رساند که جهت آيندهي حرکت به کدام سو است، در مرحلهي بعد تلاش کرد تا همه روي نقاط ضعف و قوت داخلي مايکروسافت توافق کنند و در مرحلهي آخر، سبد تکنولوژيهايي که مايکروسافت براي ورود به بازار رايانش ابري توسعه ميداد در همکاري جمعي و البته با تسهيلگري اوزي انتخاب شد. اين طوري بود که پلتفرم مايکروسافت آزور بهعنوان سيستم عامل ويژهي رايانش ابري توسعه داده شد، بينگ جايگزين لايوسرچ مايکروسافت شد و آفيس هم آنلاين شد!
از عملکرد اوزي در مايکروسافت بهخوبي ميبينيم که نقش يک استراتژيست (بهويژه يک استراتژيست تکنولوژي) در سازمان چيست: پيشبيني درست جهت حرکت آيندهي سازمان و ايجاد يک توافق جمعي در سازمان در مورد آن جهت حرکت و نقاط ضعف و قوت سازمان. بهعبارت بهتر استراتژيست در سازمان حضور دارد تا همه را به اين باور برساند که: ما ميتوانيم و از آن مهمتر اينکه بايد چه بتوانيم!
ميشود به حال مايکروسافت تأسف خورد که باز هم نتوانست يک استعداد شگرف را در کنار بيل گيتس و استيو بالمر تحمل کند. همين يکي دو هفته پيش بود که رسما اعلام شد ري اوزي تا پايان سال جاري ميلادي، مايکروسافت را ترک خواهد کرد (هر چند بهعنوان يک ضد مايکروسافتي قديمي ـ که البته منظورم رويکردهاي مديريتي اين شرکت است !ـ خوشحالام!)
پ.ن. ايدهي اصلي اين پست از مقالهي “مغز جديد مايکروسافت وارد صحنه شد” چاپ شده در شمارهي 166 هفتهنامهي عصر ارتباط گرفته شده که در مورد ورود اوزي به مايکروسافت بوده است. اگر دوست داشتيد PDF اين شمارهي نشريه را که خوشبختانه روي سايت عصر ارتباط وجود دارد از اينجا (با حجم حدود 17 مگابايت) دانلود کنيد (مقالهي مربوطه در صفحات 22 و 23 چاپ شده است.)