خوب در ادامهي بررسي ماجراي دورهي MBAي که گذراندم، ميرسيم به ترم دوم که درسهاي جالبي را گذرانديم:
اقتصاد کلان: اين درس را با آقاي دکتر فرجادي گذرانديم. خوب اقتصاد کلان هم جزو دروسي بود که در دورهي ليسانس گذرانده بودمشان؛ اما گذراندناش در دورهي فوق ليسانس هم برايام بسيار مفيد بود. در اين درس با معادلهي اقتصاد کلان (macroeconomic equilibrium) و متغيرهاي تأثيرگذار بر آن مثل: واردات، صادرات، مخارج دولت و …، سه متغير اصلي اقتصاد کلان (نرخ تورم، نرخ بيکاري و نرخ رشد اقتصادي)، پول و شبه پول، جمعيت فعال و غيرفعال و مباحث ديگري از اين دست آشنا شديم. دو تا نکته شخصا براي من در اين درس بسيار جالب بود: يکي اينکه نرخ رشد اقتصادي براي سالهاي دورهي برنامهريزي آينده براساس نرخ رشد جمعيت فعال آن دوره نسبت به دورهي فعلي برآورد ميشود. دومي هم اينکه ميزان سلامت اقتصاد هر کشور را فقط ميشود با سه متغير اصلي نرخ تورم، نرخ بيکاري و نرخ رشد اقتصادي سنجيد. به هر حال درس بسيار مفيدي بود و توصيه ميکنم آن را جدي بگيريد. شايد يک دليل جذابيت بيشتر اين درس بهنسبت درس اقتصاد خرد اين باشد که در اقتصاد کلان، با مباحث روزمرهي اقتصادي ـ که هر روز در اخبار و تحليلهاي اقتصادي با آنها مواجه ميشويم ـ روبرو هستيم؛ در حالي که در اقتصاد خرد تحليل اقتصادي يک بنگاه يا حداکثر يک صنعت را ياد ميگيريم.
بازاريابي: درسي جالب و جذاب. بدون هيچ سيلابس درسي مشخص. با سخنان زيبا و خوشرنگ و واژهسازيهاي بانمک استادش دکتر احمد روستا. اما … من تا به حال کسي را نديدهام که از استاد بازاريابياش راضي باشد. شايد علتاش برگردد به انتظارات اشتباه ما دانشجويان از اين درس و کاري که استاد بايد انجام بدهد و چيزهايي که بايد ياد بگيريم. يک نکته به نظرم در مورد هر درسي صادق است که بايد در بازاريابي بيش از دروس ديگر جدياش گرفت: استاد بايد چارچوب درست نگاه به موضوع را در دانشجو ايجاد کند. شخصا فکر ميکنم که آقاي دکتر روستا اين کار را براي ما انجام دادند. گيرم بهعلت پراکندگي مطالب مطرح شده، خيلي از ما متوجه اين موضوع نشديم؛ اما براي من اين درس الگويي را در نگاه به مباحث بازاريابي در ذهنام ايجاد کرد، باعث توجه من به برخي نکات بسيار ريز در رفتار خودم و ديگران شد و از همه مهمتر اين را به من ياد داد که تمرکز بازاريابي روي تحليل و تغيير رفتار بشر است. بنابراين بهعنوان يک مشاور (و حتا وبلاگنويس) خواندن مباحث بازاريابي برايام واجب است. هر چند که هيچ وقت اينقدر به بازاريابي ترغيب نشدم که آن را بهعنوان شغلام انتخاب کنم.
تحقيق در عمليات: اين درس ظاهرا اسماش اين بود و باطنا تئوري تصميم! به جرأت ميگويم که اين درس، مفيدترين درس دورهي فوق ليسانس براي مني بود که در دورهي ليسانس 6 واحد تحقيق عمليات (OR) پاس کرده بودم. در اين درس اول از همه فهميدم که تحقيق در عمليات يکي از زيرمجموعههاي مبحث گستردهاي است به نام تئوري تصميم که به تحليل روشهاي درست تصميمگيري ميپردازد. اين تئوري خودش دو تا بخش دارد.
1- بخش کمّي ـ کيفي که شامل مباحثي چون: درخت تصميم، روشهاي کلاسيک OR از جمله: برنامهريزي خطي و سيمپلکس، برنامهريزي غيرخطي، ديناميک، شبکه و …، روشهاي تصميمگيري مبتني بر امتيازدهي (از جمله AHP) و … است. در اينجا لزوما يک يا چند نقطهي بهينهي تصميم وجود دارد که براساس شاخصهاي و روشهاي کمّي مشخص ميشوند. در اينجا ياد ميگيريم چطور تصميم بگيريم.
2- بخش رفتاري که شامل: هيوريستيکها (ميانبرهاي تصميمگيري) و اشتباهات شناختي (باياسهاي) تصميمگيري بود. در اينجا ياد گرفتيم که چطور تصميم نگيريم! اين بخش از درس فوقالعاده جذاب و شيرين بود.
فرقي نميکند مشاور باشيد يا مدير يا هيچ کدام: اين درس و زيرشاخههاياش در همه جاي زندگي شما کاربرد دارند. خواندن و ياد گرفتن بخش تئوري تصميم رفتاري از نظر من براي تکتک انسانهاي کرهي زمين واجب است!
اين درس در دورهي دانشگاه صنعتي شريف و دورههاي دوم و سوم MBA پليتکنيک توسط آقاي دکتر عيسايي عزيز ارايه شد. از اين درس و شخص ايشان بسيار آموختم.
سازماندهي و رهبري: اين يکي از اختراعات دورهي MBA ما بود که در هيچ جاي جهان نظيرش را نميشود يافت! در اين درس با دو تا از مهمترين وظايف مديران آشنا شديم. آقاي دکتر خليلي شوريني استاد اين درس يکي از نازنينترين اساتيد عمر من بودهاند. خوب اين درس دو تا بخش داشت: بخش سازماندهي که در آن با اصول و متغيرهاي سازماندهي (مثلا تکنولوژي، رسميت و …)، شکلهاي مختلف ساختار سازماني (مثلا مبتني بر محصول، ماتريسي و …) و مباحثي از اين دست آشنا شديم. اين آشنايي البته بيشتر محتوايي بود؛ يعني فهميديم سازماندهي يعني چه. ولي اينکه چطور سازماندهي بکنيم را من در کار طراحي ساختار يک شرکت ياد گرفتم. يک نکتهي کليدي که در اين بخش هميشه مورد تأکيد استاد بود اين بود: سازماندهي براي اجراي برنامه است. بدون برنامه سازماندهي معنايي ندارد. اين نکته را براي هميشه به خاطر بسپاريد.
بخش دوم مربوط به تئوريهاي رهبري و انگيزش از جمله: تئوريهاي فردي، رفتاري، اقتضايي و … بود. بحث اصلي مطرح شده در اين بخش تئوري اقتضايي رهبري فيدلر بود. خوب من موقعي که اين درس را ميخواندم هنوز کارشناسي بيش نبودم و فقط براساس نگاهام به رفتار مديرانام اين تئوريها را ميخواندم و تحليل ميکردم. حالا از اين به بعد بايد ببينم چقدر مرد عملام!
فکر ميکنم ياد گرفتن سازماندهي بيشتر به درد مشاوران طراحي ساختار بخورد؛ هر چند بد نيست با اصول کلياش آشنا باشيد. ولي يادگيري تئوريهاي رهبري و تحليلهاي پشت آنها را کاملا جدي بگيريد. الگوي فيدلر الگوي جامع و بسيار جذابي است و پرسشنامههاي استانداردي هم دارد.
تحليل سيستم: من هميشه با افتخار ميگويم که تحليلگر سيستم هستم! دانش خودم را در اين زمينه مديون دو استاد عزيز و بسيار دوستداشتنيام در دورههاي کارشناسي و ارشد هستم: در دورهي کارشناسي استاد عزيز ما دکتر رمضاني خورشيددوست تحليل سيستم را از ديدگاه ساختاري يادم دادند (الگوي مرحوم ايکاف) و در دورهي فوق ليسانس هم تحليل سيستم بهمعناي مهندسي نرمافزار را از دکتر فاضل زرندي آموختم. در اين درس با مباحثي مثل: تعريف و انواع سيستم، روشهاي شناخت و تحليل سيستمها، فرايند تحليل سيستم، ساخت مدلهاي تحليلي، تحليل نيازمنديها (Requirements) و … آشنا ميشويد. براي يک مشاور ياد گرفتن اين مباحث از نان شب واجبتر است. اين درس دقيقا کليديترين مفاهيم و ابزارهاي مورد نياز براي يک مشاور را در اختيارش قرار ميدهند.
اعتراف ميکنم علاوه بر بهرهي علمي بسياري که از اين دو استاد بردهام، هر دوي اين بزرگواران جزو شريفترين انسانهايي بودهاند که بهعمرم ديدهام.
پ.ن. دوستي پيشنهاد کردهاند تکستبوکهاي درسها را معرفي کنم. پيشنهاد بسيار خوبي است؛ ولي الان همهشان دم دستم نيستاند. بنابراين يک پست جداگانه را بعدا اختصاص ميدهم به معرفي مراجع دروس.
3 پاسخ به “وقایعنگاری یک دورهی MBA ـ سه”
باسلام .من فارغ التحصیل رشته مخابراتم ودر حال حاضر در مخابرات مشغول به کارم.میخوام ارشد رشته mbaبخونم.چطور و از کجا شروع کنم.بطور کلی نظرتون چیه .با تشکر
كلمه “خدا” قبل از عدد 9 بايستي حذف شود. 🙂
استاد درس بازاريابي ما كه افتضاح بود. وقت تلف كردن كامل. البته يك نكته خوب داشت و اين بود كه مطالعه موردي هاي خوبي مي داد (از يك تكست بوك خارجي كه هيچ وقت معرفي اش نكرد!) ولي متاسفانه از همين ابزار هم خوب استفاده نمي كرد و تحليل هاي خوبي ارائه نمي داد. آخر ترم هم نصف تكاليف ما را گم يا قاطي كرده بود و نمرات همه را اشتباه ثبت كرده بود. به همكلاسي 9 داد! گفته بود كه تكليف ندادي. بنده خدا نمي دانست چه طور اثبات كند كه تمرينها را تحويل داده است.
فكر نمي كنم ما توقع بي جايي داشته باشيم. مديريت بازاريابي مباحث كاملا كاربردي و جدي دارد كه به نظر من در يك دوره MBA بايد توسط يك مدير كاركشته در اين حوزه تدريس شود نه به صورت آكادميك و از روي تكست بوك هاي آكادميك كه در نهايت 3P`s و 4C`s را آموزش مي دهند. اين تكست بوك ها فقط براي دوره ليسانس مناسب است نه فوق ليسانس كه مثلاً قرار است Master تحويل سازمانها داده شود. گذراندن اين درس فقط چيزي در حد معلومات عمومي بود. متاسفانه!