خوب در ادامهی بررسی ماجرای دورهی MBAی که گذراندم، میرسیم به ترم چهارم و آخر که در آن درسهای جالبي را گذراندیم:
مديريت تکنولوژي: من در حوزهي مديريت آيتي فعاليت ميکنم که يک جورهايي ادبيات موضوعاش متأثر از مديريت تکنولوژي است. در مديريت تکنولوژي بهسادگي بهدنبال اين هستيم که بفهميم چه تکنولوژيهايي بهدرد سازمان ما ميخورند، از کجا تأمينشان بکنيم و چطوري تأمينشان بکنيم. البته ماجرا به همين سادگي هم نيست. در هر يک از اين سه حوزه کلي متغير تصميمگيري هستند که بايد حواستان به آنها باشد. خيلي خلاصه اگر بخواهم بگويم: در بخش اول ابتدا CSFهاي (معيارهاي کليدي موفقيت) سازمان تعيين ميشوند و بعد راهکارهاي تکنولوژيک هر متناسب با هر کدام استخراج ميشوند. در بخش دوم تصميم سه شکل دارد: توسعه در درون سازمان، خريد از بيرون يا راهکار ترکيبي. در آخرين بخش هم در مورد شکل تأمين از بيرون تصميم گرفته ميشود که جزئيات آن ميشوند انواع قراردادهاي انتقال تکنولوژي که براي خودش دنيايي است. اين درس با تدريس آقاي دکتر باقري مقدم، يکي از مفيدترين و جذابترين درسهاي کل دوره براي من بود. در اين درس واقعا نکاتي را ياد گرفتم که مطمئنم در کار مشاورهي مديريت و مشاورهي آيتي به کارم ميآيند.
مديريت ريسک: احتمالا اولين بار در ايران بوده که حداقل در دورهي MBA، درس مديريت ريسک بهمعناي ريسک کلي و نه مالي تدريس شده است. استاد اين درس آقاي دکتر عطار، تازه دکترايشان را گرفته بودند و به ايران برگشته بودند و در نتيجه بسيار پرانگيزه و پرانرژي بودند. اين درس در دو بخش تدريس شد: بخش اول با تدريس خود استاد که شامل 9 نظريهي فلسفي ريسک، تحليل ريسک و کاهش اثرات ريسک بود. بخش دوم هم پرزنتهاي همکلاسيها بود که در آن هر کس برحسب تجربه يا علاقهي خود موضوعي را در مورد تحليل ريسک ارايه داد. بخش اول بسيار جذاب و بخش دوم بسيار مفيد بود. در بخش دوم چند تا کيس را بررسي کرديم، با سيستم مديريت ريسک در دو شرکت بسيار معتبر بينالمللي آشنا شديم، معناي مديريت ريسک را در حوزههاي مختلف (آيتي، مديريت پروژه، بانکداري و …) مرور کرديم و … اين درس هم بسيار مفيد و جذاب بود.
مديريت پروژه: من در دورهي ليسانس اين درس را پاس کرده بودم. کساني که من را ميشناسند ميدانند که چقدر قبلا از اين حوزه فراري بودهام؛ اما خوب بهتدريج هم به آن علاقهمند شدم و هم اجبارهاي شغلي باعث شده که سراغاش بروم! در هر صورت اين درس در دورهي فوق ليسانس چندان مفيد نبود؛ شايد بيش از هر چيز به اين علت که سيلابس درسي مشخصي براي آن در نظر گرفته نشده بود و ما جز تعدادي مطلب پراکنده چيزي متوجه نشديم! از دلايلاش ميگذرم. در هر حال درس مفيدي است؛ البته به شرط آنکه درست تدريس شود.
مهندسي ارزش: موقعي که هنوز بيشتر خودم را مهندس صنايع ميدانستم تا مشاور مديريت (احتمالا بين سال چهارم دانشگاه تا يکي دو سال بعد از فارغالتحصيلي کارشناسيام)، پراکندهخواني زياد ميکردم تا ببينم کدام حوزههاي اين رشته را بايد ياد بگيرم. البته ظاهرا نتيجه اين بود که همهي حوزهها را (!) و شايد شانس آوردم که از نظر کاري در حوزهي مشخصي محدود شدم و بعدتر هم فهميدم که سمت و سوي اصلي آيندهي کاري من کجاست. در آن دوران پراکندهخواني، دربارهي مهندسي مجدد هم چيزهايي خوانده بودم. بنابراين وقتي مجبور شدم (!) مهندسي ارزش را بهعنوان يک درس اختياري بگيرم، خيلي ديد مثبتي نسبت به آن نداشتم (چون مباحث درس برايام تکراري بودند.) اما خوب بعدا ديدم که با ديد مثبت هم ميشود به اين درس نگاه کرد: از مباحث اصلي مهندسي ارزش که بگذريم، از صحبتهاي استاد درس ـ آقاي مهندس فصيحي عزيز ـ و پرزنتهاي همکلاسيها کلي مطلب جذاب دربارهي اصول و تکنيکهاي مشاورهي مديريت ياد گرفتم؛ مخصوصا در مورد مفهوم تسهيلگري (Facilitation) که مهمترين وظيفهي يک مشاور مديريت است.
پ.ن. با انتشار اين پست، بررسي دروس گذراندهي شدهي دورهي MBA ما به پايان رسيد. فردا شب در پست پاياني اين مجموعه به نتايج مثبت اين دوره براي خودم و زندگي شغليام خواهم پرداخت.