يک: چند ماهي است که بالاخره از حالت مدير خودم بودن درآمدهام و رسما مدير شدهام. در اين چند ماه با خيلي از مسائلي که قبلا در درسهاي دورهي MBA دربارهشان خوانده بودم مستقيما روبرو شدهام و خوب در کنارش، خيلي از موقعيتهايي را که قبلا در گزارهها برايشان نسخه پيچيدم درک کردهام. اما در نهايت، اين روزها اضطرابام بسيار بيشتر از قبل شده است!
دو: چند روز پيش همکار پروژهام به من گفت که بهترين مديري بودهام که تا حالا داشته. نميدانم خوشحال باشم يا ناراحت. همکارم حرفش را کاملا صادقانه گفت. آدم تازهکاري هم نيست و چند سالي سابقهي کار دارد. از آن روز مدام با خودم درگيرم که آيا اين “بهترين بودن”، يعني من واقعا خوب بودهام يا اينکه بهصورت نسبي در برابر مديرهاي قبلي (که ممکن است افتضاح بوده باشند)، بهتر بودهام؟ اگر اين دومي بوده باشد که خيلي هم مطلوب نيست!
سه: در گزارهها در اين يک سال و اندي، مدام نوشتهام که اي مديران، اين کار را بکنيد و اين کار را نه. اينطوري بهتر است و آنطوري بدتر. حالا خودم جزو همان مديران شدهام. آيا دارم به آن توصيهها عمل ميکنم؟
چهار: من رسما درس مديريت خواندهام. پس بايد با خيلي از مديران تجربي که در اين چند سال ديدهام، فرق داشته باشم. آيا واقعا دارم آموختههايام را بهکار ميگيرم؟
پنج: يک طرف ديگر رابطهي من بهعنوان مدير، شرکت محل کارم است. آيا موفق بودهام مدير خوبي براي شرکتمان باشم؟ آيا به شرکت ضرري نزدهام؟ آيا کارم را درست انجام دادهام؟
گيج اين سؤالاتم اين روزها.
13 پاسخ به “دغدغههاي يک مدير جوان (1)”
ممنونم از شما محمد جان. حتما همين طوره. 🙂
باز هم ممنون از نظرتان 🙂
با كمال احترام و فروتني، من موافق نيستم كه سوال پرسيدن هميشه خوب است (در موضوع اين مطلب).
پرسيدن سوالها، هم ايجاد ابهام ميكند، هم ايجاد توقع. وقتي هم كه بر اساس آن سوالهاي پرسيده شده، بازخوردي داده نشود، پرسيدنهاي بعدي را بي اثر ميكند.
به نظرم سوال بايد برنامه ريزي شده پرسيده شود و براي استفاده از آن برنامه داشت.
سربلند باشيد.
تبریک رفیق.
راستی میتونیم اینطوری هم نگاه کنیما.قبلا شما مینوشتی فارغ از هر گونه قصد و غرض و الان راحت و با فرغ بال یه وبلاگ آرشیو از کلی چیزهایی داری که میدونی حتما کمکت میکنن.یه جورایی الان این وبلاگ شده عصای دستت.
براي دو نفر همکار ديگر 360 درجه نداريم که 🙂
در مورد نوشتن تجربيات و آموختهها و گذاشتنشون جلوي چشم هم موافقم. وقت بکنم حتمن يک سري نکات کليدي را جلوي چشمم ميگذارم.
خيلي لطف داريد به من 🙂
در مورد بازخورد بلندمدت هم درست ميفرماييد. خوشبختانه خيلي به فرمهاي مندرآوردي در اين زمينهها معتقد نيستم. در مورد وبلاگ هم چشم. 🙂
بله؛ مخصوصا وقتي از خودت بپرسي!
به امید روزی که 50 نفر را مدیریت کنی و همه هم خشنود باشند.
سلام. دقيقا همين من را نگران کرده؛ هر چند دو همکار ديگرم به وقتش کلي هم از من انتقاد کردند و انتقادهايشان هم درست بودند.
سلام
نکته اي که دوست دارم توجه شما را به آن جلب کنم اين است که زياد به تعريف ديگران (به خصوص افراد زيرمجموعه) اهميت ندهيد و به جاي آن ده برابر به انتقاد ديگران توجه کنيد. يک ضعف در مقابل 100 قوت براي يک مدير و از نظر شخصي زياد است. توجه به تعريف ديگران و خوش آمدن از آن، اولين قدم در ديکتاتور شدن است.
سوال پرسیدن همیشه خوبه.
سلام، اجازه ميدهيد چند جمله عرض كنم؟
همين كه به اين پرسشها فكر ميكنيد، 40-50 درصد از راه را رفته ايد.
استفاده از ابزارهاي علمي را هم حتما در نظر داريد كه خودتان كاملاً مطلع هستيد، اما از فرمهاي خود-ابداعي، فاقد پشتوانه علمي به شدت دوري كنيد. ممكن است به كلي به بيراهه ببرد شما را.
روي بازخوردهاي كوتاه مدت و زودهنگام حساب نكنيد. بايد نسيم مديريت شما واقعاً به دوستان برسد تا بازخوردشان قابل ارزيابي باشد.
مطمئن هستم كه شما از آن مديرهاي درجه يك خواهيد شد، ولي خواهش ميكنم وبلاگ را فراموش نكنيد 🙂
سربلند باشيد
سلام
برای پیدا کردن جواب سوالات مربوط به همکاران و شرکت چرا از فیدبک 360 درجه استفاده نمی کنی؟
به لطف گوگل طراحی و ایجاد یک پرسشنامه کمتر از نیم ساعت طول میکشه.
در رابطه با به کار گرفتن آموخته ها به نظر من یک روش مناسب مستند کردن نکات کلیدی روی کاغذ و قرار دادن اونا جلوی چشم هستش.