مرا يک شب تحمل کن که تا باور کني اي دوست!
چه گونه با جنون خود مدارا ميکنم هر شب
چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو
که اين يخ کرده را از بيکسي «ها» ميکنم هر شب …
محمد علي بهمني
مرا يک شب تحمل کن که تا باور کني اي دوست!
چه گونه با جنون خود مدارا ميکنم هر شب
چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو
که اين يخ کرده را از بيکسي «ها» ميکنم هر شب …
محمد علي بهمني
2 پاسخ به “ها کردن دستهاي تهي …”
سلام
خیلی عالی بود
اشعار استاد بهمنی واقعا درجه یکند
سلام سحر خانم. ايميل شما را ديدم؛ اما در اين چند روز وقت كافي براي پاسخگويي نداشتم. بهزودي پاسخ سؤالاتتان را خواهم داد.