بهعنوان بنيانگذار يك استارتآپ جديد بايد همه كار بكنيد: از رسيدگي به مسائل تجاري گرفته تا سر و كله زدن با مشتري و از توليد محصول گرفته تا جارو كشيدن كف دفترتان! 🙂 اما كمي كه جلوتر برويد و وقتي كسب و كار كوچكتان پا بگيرد، آنوقت متوجه خواهيد شد كه: يك دست صدا ندارد! بنابراين چارهاي نداريد جز نگه داشتن برخي نقشهاي كليدي و واگذار كردن ديگر نقشهاي سازماني به ديگران. اما اينجا مشكلي پيش ميآيد: كدام نقشها را خودم نگه دارم و كدامها را به ديگران تفويض كنم؟ پاسخ كليدي اين سؤال اين است: بايد سازماني بسازيد كه به شما بهعنوان فرد وابسته نباشد؛ بلكه به نقش شما وابسته باشد! اينجا بهعنوان نمونه 7 نقشي را كه در مشاهدات انجام شده توسط كارل استارك و بيل استوآرت (اينجا) برعهدهي بنيانگذاران استارتآپهاي كوچك كه به مرحلهي ثبات رسيدهاند بوده را مرور ميكنيم (برخي مثالهاي ناشناس براي خودمان را عوض كردم تا مطلب بهتر درك شود. براي بعضيها هم نه در متن مثال مشخصي بوده و نه به ذهن من رسيده!):
1- خودِ محصول: آيا هارپو فيلم بدون اوپرا وينفري باز هم يك شركت موفق است؟ (اين پست قبلي من را بخوانيد.) هارپو اوپرا را ميفروشد!
2- رهبر محصول: استيو جابز را يادتان هست؟
3- مدير روابط خارجي: در اين نقش، بنيانگذار نقش واسط ذينفعان با سازمان (از جمله مشتريان عمده) را ايفا ميكند.
4- بارانساز: در اين نقش، بنيانگذار فروشندهي اصلي شركت است! بهنظرم استيو جابز در روزهاي ابتدايي اپل چنين نقشي داشته است.
5- تيمساز: بسياري از بنيانگذاران گفتهاند بيش از 80 درصد وقتشان را روي مسائل مربوط به نيروي انساني صرف ميكنند. بهنظرم مثال خوب اين ماجرا هم استيو جابز در تمامي دوران زندگيش است.
6- ذينفع: در اين نقش، بنيانگذار ميرود مينشيند گوشهي منزل، همه كارها را به يك مديرعامل كاربلد ميسپارد و سر ماه پول توجيبيش را ميگيرد و ميرود!
7- مشاهدهگر: بعضيها ذاتا راه انداختن را بلدند، نه ساختن و رشد دادن را. اينجور آدمها بهتر است وقتي كمي كسب و كارشان رشد كرد، آن را بفروشند و بروند دنبال راه انداختن يك كسب و كار جديد.
و فراموش نكنيد كه راهبري كسب و كار و رهبري تيم كوچكتان مهمترين نقش شماست!