نويسنده: آنتوني تيجان/ مترجم: علي نعمتي شهاب
به نظر ميرسد برخي از افراد از ديگران خوششانسترند. اما در واقع بسياري از کارآفرينان و افراد موفق، معتقدند که خوششانسي يک عامل کليدي در موفقيت آنها بوده است.
اما داشتن شانس در دنياي امروز تماما بهمعناي شانس نيست. مثلي هست که ميگويد: “شانس خود را بساز.” و اين اصل “شانس خود را بساز”، يکي از فصلهاي کليدي کتابي است که من براي نوشتن آن با انتشارات مدرسهي مديريت هاروارد همکاري ميکنم. شانس در کنار جرأت، هوشمندي و شجاعت، تبديل به عوامل کليدي DNA کارآفريني و موفقيت شدهاند.
براساس صدها مصاحبه، برقراري ارتباط و تعامل با کارآفرينان، من و نويسندهگان همکارم ريچارد هارينگتون و تسون سان يان دريافتهايم در حالي که شکلهاي خاصي از شانس وجود دارد که ما نميتوانيم روي آنها تأثير بگذاريم (اتفاقات قطعي يا احتمالي يا عناصر زندگي مثل اينکه کجا به دنيا آمدهايد يا اینکه کدام کارت را از مجموعهي 52 تایی بيرون ميکشيد)، شانسهاي بسيار وجود دارند که شما ميتوانيد بهخوبي بر آنها تأثيرگذار باشيد. تقريبا ميشود گفت که اغلب “شانسهاي کسب و کاري” تأثيرپذيرند؛ يعني اگر بفهميد که چگونه ميتوانيد خوششانس باشيد، ميتوانيد ميل باطنيتان را هم براي رسيدن به آن افزايش دهيد.
چگونه؟ “خوششانستر” بودن در کسب و کار اساسا مبتني است بر داشتن “رفتارهاي شانسآور” درست. چنانکه ثابت شده است شانس بيش از آنکه با احتمالات ارتباط داشته باشد، به رفتارها مربوط است.
در تحقيقاتمان متوجه شدهايم که انسانهايي که خودشان را در کارآفرينيشان خوششانس ميدانستند، به اين دليل خوششانستر بودند که رفتار درستي داشتند. راز داشتن رفتار درست توسط آنها ـ چه آگاهانه بوده باشد و چه ناآگاهانه ـ از سه ويژگي نشأت ميگيرد:
1. عامل اصلي پديد آورندهي رفتار شانسآور، فروتني است. جيم کالينز نويسندهي کتاب “از خوب به عالي”، فروتني را يکي از ويژگيهاي کليدي رهبران داراي عملکرد برتر ميداند. داشتن رفتار شانسآور با فروتني و آگاهي نسبت به نقاط ضعف و محدوديتهايتان آغاز ميشود. شما به مقدار کافي اعتماد به نفس نياز داريد تا بتوانید احترام ديگران را نسبت به خود جلب کنید؛ اما در عين حال اين اعتماد به نفس بايد با دانستن اينکه چيزهايي زيادي هم وجود دارند که شما آنها را نميدانيد، متعادل شود. اگر فروتني مسيري است بهسوي کسب احترام ديگران؛ اعتماد به نفس راهي است به سوي راهبري آن احترام. با اين حال فروتني است که رهبران را واجد صفات انساني ميکند و به آنها امکان موفق شدن را ميدهد. فروتني ريشهي خودآگاهي است و آن گشودگي مورد نياز را براي در پيش گرفتن ويژگي رفتاري بعدي شانسآور ـ يعني کنجکاوي ذهني ـ فراهم ميآورد.
2. کنجکاوي ذهني واکنشي فعال به فروتني است. فروتني براي انسانها ظرفيت کنجکاوي ذهني را فراهم ميکند. برعکس، انسانهايي که اعتماد به نفس افراطي دارند يا متکبر هستند، بهندرت پيشفرضهاي شخصي و چشماندازي را که از جهان، پيش روي خود ميبينند زير سؤال ميبرند. کارآفريناني که ويژگي کنجکاوي ذهني را دارند اشتهاي سيريناپذيري به به ياد گرفتن در مورد همه چيز دارند. آنها اين کار را با مطالعهي حريصانه، گوش سپردن به پيشنهادها و مرور ايدههاي جديد با سرعتي بالاتر از ديگران انجام ميدهند. آنها بيشتر ميپرسند تا به سؤالات جواب بدهند. سرانجام آنها خوششانسترند؛ چون آرزوهاي والاتري چون: ملاقات آدمهاي جديد، پرسيدن سؤالات جديد و رفتن به مکانهاي جديد دارند.
3. خوشبيني منبع انرژي تغييرات مثبت است. اگر فروتني بنيان کنجکاوي ذهني است، آنگاه ديدگاه خوشبينانه به فرد اين ايمان و انرژي را ميدهد: براي کساني که قبل از ديدن بديها، خوبيهاي يک چيز را ميبينند، هميشه “بيشتر، بهتر و سريعتر” ممکن است. خوشبينها بيشتر انرژيبخشاند تا انرژيگیر. با داشتن يک ديدگاه خوشبينانه، احتمال بيشتري ميرود که افراد از مواجهه با تعداد زيادي موقعيت خوب و با آيندهي عالي شگفتزده شوند. همچنين احتمال بيشتري دارد آنها اجراي چيزهايي را که براساس کنجکاوي ذهنيشان کشف کردهاند پيگيري کنند؛ چرا که آنها هميشه به بالقوه بودن “وضعيت بهتر” باور دارند.
بنابراين معادلهي توسعه دادن رفتارهاي شانسآور بسيار ساده است: اين کار با فروتنيِ خودآگاه آغاز ميشود، با کنجکاوي ذهني براي پرسيدن سؤالات درست ادامه مييابد و با باور داشتن و اميد به اينکه هميشه احتمال دستيابي به وضعيت بهتر وجود دارد (خوشبيني) به سرانجام ميرسد. خوششانسترين انسانهاي دنياي کسب و کار کساني هستند که هر سه ويژگي رفتاري معادلهي موفقيت ـ فروتني، کنجکاوي ذهني و خوشبيني ـ را توأما دارا هستند. آنها انسانهايي هستند که به خودشان ميگويند: من آنقدر فروتنام که بگويم نميدانم چگونه وضعيت بهتر / برتر براي من اتفاق ميافتد، من آن قدر کنجکاو و شجاعام تا سؤالهايي را بپرسم که ممکن است چيزي را به کامل شدن نزديک سازد و سرانجام من خوشبيني ديدن “نيمهي پر ليوان” را پذيرا هستم که طبق آن نتيجهي نهايي همواره ميتواند بهبود يابد. بدين ترتيب است که من براساس رسيدن به هدفام تلاش ميکنم. اين عصارهي ذهنيت کارآفرينان خوششانس و همان اکسيري است که اغلب انسانها اگر بخواهند که به آن باور داشته باشند، ميتواند به آن دست يابند.
6 پاسخ به “چرا بعضي آدمها هميشه خوششانساند!؟”
سلام و تشکر از کامنت عالی شما.
من از نکتهای که نوشتید بسیار استفاده کردم.
سپاس و موفق باشید.
سلام آقای شهاب
مطلب خوب و مفیدی رو انتخاب کرده اید. ویژگیهای کارآفرینان در این روزها دغدغه ذهنی من بوده و هست و این مطلب کمک کرد تا از دیدگاه دیگری هم به سه ویژگی کارآفرینان توجه کنم.
در مورد مشکل یاسین هم میتونم خدمت ایشان بگویم که بهترین منبع برای مطالعه همان است که در مطلب آقای شهاب آمده است. ویژگیهای به ظاهر متناقض رهبران متفاوت از دیدگاه جیم کالینز در کتاب ماندگار “بهتر از خوب”. آنجا اشاره میکند که رهبران شرکتهای موفق، از نظر فردی بسیار فروتن و بعضا خجالتی بوده اند ولی از نظر حرفه ای بسیار جاه طلب و قاطع. به هر حال بنظر میرسد که در ارتباط با دیگران، “اندازه بروز هر رفتار” مهم است و اینکه در عین حال که ثبات شخصیت داریم اما همواره و در همه موقعیتها رفتار یکسانی نداشته باشیم. (مثلا همیشه خجالتی یا متواضع نباشیم)
بازهم متشکرم از مطلب آموزنده تان.
ممنون از شما و خوشحالم كه شما خوششانسيد!
خیلی جالب بود اتفاقا این سوال مدتی بود که تو ذهنم بود خودم فک میکنم آدم خوش شانسی هستم (البته نمیدونم از دید دیگران چقد ازین ویژگی ها رو دارم!)ولی جالب بود برام که این مطالب و رفتارها خیلی به شخصیتم نزدیکه!هر چند تو یه نکات ریزی مشکل دارم مثلا گزینه اول.اینکه فروتنی در یادگیری با فروتنی در رفتار با دیگران قاطی نشه و مشکلاتی مثل مشکل آقا یاسین پیش نیاد!ولی در کل مقاله تون عااااااااالی بود یه جور شناخت از خودم بهم داد …
ممنونم موفق وخوش شانس باشید..!
ياسين جان. ببخشيد با تأخير جواب ميدم. همونطور كه در متن اومده، منظور از فروتني در اينجا رفتار ما در برابر ديگران نيست. منظور صرفا يك نوع نگاه به دنياي اطرافه: اينكه خودت را همهچيزدان فرض نكني و در نتيجه با هر موضوعي به قصد كشف و ياد گرفتن چيزي جديد مواجه بشي.
فروتنی که فرمودید رو کاش یکم خودتون راجع بهش بحث میکردید. آیا منظور نویسنده فروتنی به عنوان یه احساس درونی هست برای کسب دانش بیشتر و … یا یک رفتار؟ برای خود من خیلی اتفاق افتاده که فروتنی باعث شده به حقی که داشتم نرسم و هنوز هم این اتفاق گاهی برای من میافته. گاهی با خودم میگم شاید اگر کمی در رفتارم فروتنی کمتری داشتم شاید بهتر دیده میشدم و افرادی که فروتنی کمتری دارند و موفق هستند رو هم میبینیم. این رو به نظر شما چگونه میشه توضیح داد؟